{موسیقی}
لولو: سلام من لولو هستم. خفاش جهانگرد که عاشق کشف دنیاست. آمادهاین که بریم دومین کلید رو پیدا کنیم؟ اگر نمیدونین ماجرای کلید و دیوی و طلسم چیه بهتره برین قسمتهای قبلی ما رو گوش کنین.
{موسیقی}
لولو: شاید لوبین و لوشنل کار نکنه ولی ای دیوی بدجنس منتظر باش که ۷ تا کلید رو پیدا کنم و شیشهی طلسمت رو بشکونم.
{موسیقی}
لولو: بچهها ممنون که برام صدا فرستادین. کلی چیزهای قشنگ گفته بودین. آخر این قسمت میریم و صدای بچههایی که برای من صدا فرستاده بودن رو میشنویم. ولی الان باید بریم دومین کلید رو پیدا کنیم.
{صدای خر و پف}
لولو: آهای ناداوان. پاشو چقدر میخوابی. شب شده دوباره. پاشو باید بریم دومین کلید رو هم پیدا کنیم.
ناداوان خمیازه کشان: ۵ دقیقه دیگه. فقط ۵ دقیقه.
لولو: پاشو بابا. من باید برگردم استودیو. هنوز ۶ تا کلید مونده.
ناداوان: بابا خوابم مییاد هنوز. ولم کن.
لولو: بابا به فکر من نیستی به فکر شهرت باش. مگه نمیخوای طلسم رو بشکنی؟
ناداوان: میخوام ولی ۵ دقیقه دیگه. الآن خوابم مییاد.
لولو: ای بابا. حد اقل بگو جعبهی دیوی کجاست. تا تو پا میشی من برم آدرس رو پیدا کنم.
ناداوان: نمیدونم. اینقدر سر و صدا نکن.
لولو: ای بابا حالا چی کار کنم؟
{صدای تلفن}
ویزبی: الو لولو لولو منم گروهبان ویزبی.
لولو: ا سلام ویزبی ولی مگه تو ستوان نبودی چرا شدی گروهبان؟
ویزبی: دست رو دلم نذار . تو که اینجا نبودی خیلی اتفاقا افتاده. حالا برگشتی برات تعریف میکنم.
لولو: باشه. باشه گروهبان ویزبی. حالا چی کار داشتی؟
ویزبی: منم با بچه ها داشتم پادکستت رو گوش میکردم فهمیدم این ناداوان گرفته خوابیده کمکت نمیکنه.
لولو: نمیدونم چی کار کنم گروهبان. تو پیشنهادی داری؟
ویزبی: من مطمئنم جنس این ناداونه شیشه خورده داره.
لولو: یعنی چی؟
ویزبی: یعنی اینکه یه ریگی به کفشش هست.
لولو: ای بابا من شیشه خورده رو نفهمیدم تو میگی ریگی به کفشش . اینا یعنی چی؟
ویزبی: یعنی یه مشکلی داره دیگه. صاف و صادق نیست. من میگم خودت رو معطل ناداوان نکن. یه رادار بزن جعبه حتما همونجا تو خونهی همین ناداوانه.
لولو: ایدهی خوبیه. ممنون گروهبان. الان دست به کار میشم.
ویزبی: منتظرت هستیم. خدافظ.
{آهنگ رادار}
لولو: رادار چرخشی به چپ چپ به راست راست عقب و جلو جعبه دیوی کجاست؟
{آهنگ}
لولو: دادههای رادار میگه جعبه دیوی لای لباسهای کثیف نزدیک ماشین لباسشوییه. آهای ناداوان برای چی جعبه رو گذاشتی اونجا.
ناداوان: اگه گذاشتی من ۵ دقیقه بخوابم. من چه میدونم. بابا من ناداوانم. باید از این کارهای ناداوانی بکنم دیگه.
لولو: ای بابا. ای کاش حد اقل زودتر طلسم بشکنه و تو هم شبیه خودت شی ببینیم تو چی کاره بودی. حالا بذار برم خودم جعبه رو بردارم. بالهای خفاشی پیش به سوی سبد لباسهای کثیف.
{صدای بال زدن}
لولو: پیف پیف. ای. چقدر جورابات بوی بدی میده. چرا اینا رو نمیشوری. آهان اینم از جعبهی دیوی. بذار قفل دوم رو لمس کنم.
{صدای لمس کردن}
لولو: آهان ب اون ۲ ۵۷. فهمیدم. محلهی اونوری بالا کوچه دوم پلاک ۵۷. بدو بدو بریم.
ناداوان: چی چی بدو بریم. من تا شبونه نخورم مغزم کار نمیکنه.
لولو: شبونه چیه دیگه.
ناداوان: همون صبحانه است منتها چون الآن صبح نیست ما هم نمیتونیم صبونه بخوریم مجبوریم شبونه بخوریم. همیشه مامانم بهم میگفت مغز سالم در شکم پره.
لولو: وای چرا همه چیز رو اشتباه میگی. عقل سالم در بدن سالم.
ناداوان: مگه آدم بدون غذا بدنش سالم میمونه؟
لولو: نه خب این یکی رو درست گفتی.
ناداوان: پس بذار اول شبونه بخوریم. بعد بریم دنبال کلید. من میخوام تخم مرغ بخورم تو هم میخوری؟
لولو: هوووم. حالا که میبینم منم گشنهامه. برای منم درست کن.
{صدای هارپ}
{صدای خوردن غذا}
ناداوان: آخیش سیر شدم.
لولو: دستت درد نکنه خیلی خوشمزه بود. حالا بدو. بدو بریم تا دیر نشده کلید دوم رو پیدا کنیم.
ناداوان: یعنی بعد از شبونه نمیخوای یه ذره استراحت کنی.
لولو: استراحت چیه. تازه از خواب پا شدی. بدو بریم.
ناداوان: باشه. باشه. من میرسونمت. ولی خودت باید برگردیها. خوب حواست رو جمع کن که یادت بمونه از کجا رفتیم.
لولو: باشه باشه بریم.
{صدای هارپ}
گوینده: یک ساعت بعد
لولو: معلوم هست من رو داری کجا میبری. ما الآن یه ساعته داریم توی شهر میچرخیم.
ناداوان: الآن میرسیم. خب شهر بزرگه.
لولو: آخه قرار بود بریم محلهی اونوری بالا. ولی به نظرم یه جا رو اشتباه پیچیدیم و اینجا احتملا محلهی اینوری پایینه.
ناداوان: نه خیرم اصلا اینطوری نیست. اگه به جهتیابی من اعتماد نداری بیا این نقشه خودت بگو کدوم طرفی بریم.
لولو: آخه من که نمیبینم. بگو ببینم الآن اینجایی که هستیم چی میبینی؟
ناداوان: ما الآن جلوی یه ساختمون بلندیم که روش نوشته شهرداری.
لولو: آفرین. حالا بگرد شهرداری رو توی نقشه پیدا کن.
ناداوان: بذار ببینم کجاست؟ هاااان. آهان اینجاست. این بالا. خب ما الآن باید تو محلهی بالا اینوری باشیم دیگه. الآن اگه بریم به سمت اونور میریم تو محلهی بالا اونوری. ولی نه. انگار یه چیزی اینجا اشتباهه. آخه اونور که جنگله. محلهی اونور نیست.
لولو: آهاااان. فهمیدم. ببین کنار هر نقشهای مشخص کرده شمال کدوم طرفه. نقشه رو یه جوری بگیر دستت که شمال بالا باشه.
ناداوان: هاان. آخ آخ. نقشه رو برعکس گرفته بودم.
لولو: حالا ببین ساختمون شهرداری کجای نقشه است.
ناداوان: ا ا ا ا ما که تو محلهی پایین اونوری هستیم. باید همین کوچه رو بگیریم بریم بالا تا به محلهی بالا اونوری برسیم.
{صدای هارپ}
لولو: بچهها ما بالاخره رسیدیم به آدرسی که روی قفل بود. البته ناداوان همونطور که گفته بود، برگشت رفت خونه. ولی تعجب نکنین اگه صداش رو شنیدین. آخه میدونین که طلسم دیوی اینطوریه که همهی آدمهای شهر شبیه ناداوان شدن. ما اگه بتونیم حدس بزنیم که اسم شغل آدما چیه صداشون بر میگرده. حالا بذارین در بزنیم ببینیم صاحب این خونه میذاره بریم زیرزمین دنبال کلید دوم یا نه.
{صدای تق تق در}
ناداوان: بله با کی کار داشتین؟
لولو: سلام. با خود شما کار داشتم. من لولو هستم و دارم دنبال کلیدهایی میگردم که باهاش جعبهی دیوی قفل شده. میخوام بازش کنم و شیشهی طلسم رو بشکنم تا همهی شما به قیافهی اصلیتون برگردین.
ناداوان: خیلیها خواستن کلید طلسم رو پیدا کنن. ولی هنوز هیچکس نتونسته. از کجا معلوم که تو بتونی. اصلا از کجا معلوم که تو رو خود اون دیوی بدجنس نفرستاده باشه.
لولو: ببین من عاشق حل معما هستم. من شنیدم که تو یادت نمییاد بهت چی میگفتن. اگه بذاری ابزار کارت رو لمس کنم و بعدش ۵ تا سوال ازت بپرسم من میتونم بهت بگم اسم کارت چیه؟ اینجوری بهت ثابت میکنم که من رو دیوی نفرستاده.
ناداوان: اگه تو بگی من کارم چیه من میفهمم که تو رو دیوی نفرستاده. ولی حالا که عاشق معما هستی بدون لمس کردن بگو من چیکارهام. تو فقط میتونی ۵ تا سوال از من بپرسی.
لولو: هااان. فقط سوال؟ نمیشه ابزار کارت رو بدی من لمس کنم ببینم چه شکلیه؟
ناداوان: نوچ نوچ نوچ. من عاشق ابزار کارم هستم و نمیدمشون به هیچکس. بدو یالا. ۵ تا سوال میتونی بپرسی. من باید برگردم سر کارم.
لولو: باشه باشه. خب سوال اولم اینه که شما یه چیزی میسازین یا یه چیزی رو تعمیر میکنین یا اینکه کارتون کمک کردن به بقیه آدمهاست.
ناداوان: اولین سوالت خیلی خوب بود. ممممم من یه چیزی میسازم.
لولو: اون چیزی که میسازین چوبیه یا آهنی یا پلاستیکی یا خاکی؟
ناداوان: هیچکدوم. اون چیزی که میسازم نه چوبیه، نه آهنیه نه پلاستیکیه نه خاکی نه هیچکدوم از این جور چیزها.
لولو: چه عجیب. اون چیزی که میسازین رو میشه دیدش یا لمسش کرد یا حسش کرد یا شنیدش؟
ناداوان: هووم. نه میشه دید نه میشه لمسش کرد. فقط میشه شنیدش و وقتی بشنوی میتونی حسش کنی.
لولو: اون چیزی که میسازین به چه دردی میخوره؟ برای چی میسازینش.
ناداوان: اون چیزی که من میسازم میتونه حال آدمها رو تغییر بده. یه موقع خوشحالن با این خوشحالتر میشن. یه موقع ناراحتن با اون چیزی که من میسازم ممکنه آروم بشن ناراحتیشون کمتر بشه. یا جورهای دیگه.
لولو: آخرین سوالم هم اینه که اگه اون چیزی که میسازین شنیدنیه چطوری یه کاری میکنین که مردم بتونن هر موقع دوست داشتن بشنونش؟
ناداوان: اول اولش که دارم میسازمش روی کاغذ با یه خط خاصی که مربوط به کار ماست مینویسمش. بعد هم میریم یه جایی اون چیزی که نوشتم رو با دوستهام با یه میکروفون ضبط میکنم تا مردم هم بتونن بشنون. خب ۵ تا سوالت تموم شد. زودباش بگو ببینم من کارم چیه؟
لولو: اینجوری که نمیشه. باید ۳۰ ثانیه وقت بدی که بچههایی که دارن به پادکست ما هم گوش میدن حدس بزنن.
ناداوان: باشه. بیا از الآن ۳۰ ثانیه وقت دارین.
{صدای تیک تاک ساعت}
لولو: بچهها به نظرتون اون کیه که یه چیزی رو به یه خط مخصوصی مینویسه و بعد با میکروفون ضبط میکنه که ما بتونیم بشنویم که حالمون عوض شه. من که فهمیدم. شما هم فهمیدین؟
ناداوان: خب وقتت تموم شد. زودباش بگو من کارم چیه؟
لولو: من فکر میکنم شما آهنگساز هستین. چون آهنگ رو با نت مینویسن که یه جور خط خاص آهنگسازهاست. شما آهنگ میسازین که نه آهنیه نه چوبیه نه پلاستیکیه و نه خاکی. آهنگ چیزیه که شنیدنیه و وقتی بشنوی حسش میکنی و حالت رو عوض میکنه. ممکنه تو جشن تولد بشنویم و حالمون رو خوب کنه و ممکنه توی یه موقعی که ناراحتیم گوش بدیم که حالمون رو عوض کنه. ابزار کارتون هم سازتونه.
آهنگساز با صدای خودش: هاااان آره آره. من هرچی فکر میکردم اسم کاری که میکردم یادم نمیآمد. ا ا ا آخجون صدای خودم برگشت. آخجون قیافهام هم برگشت. معلوم شد که از طرف دیوی نیستی. بیا بیا تو. اگه میخوای بری زیرزمین وقتی رفتی بپیچ به چپ و از پلهها برو پایین.
لولو: بالهای خفاشی پیش به سوی زیر زمین.
صدای لولو از دور: آهان ایناهاش. پیداش کردم.
{صدای بال زدن}
لولو: ممنون آقای آهنگساز. فقط من چطوری برگردم پیش ناداوان.
آهنگساز: کاری نداره که. اگه با بالهای خفاشیات پرواز کنی و رادار بزنی میتونی خونهاش رو پیدا کنی. اون تنها خونهایه که توی هیچ محله و کوچهای نیست. اون خونهاش بیرون شهره.
لولو: ممنونم آهنگساز. فعلا خدافظ
آهنگساز خدافظ.
{صدای بال زدن}
{افکت رادار}
لولو: رادارچرخشی به چپ چپ به راست راست عقب و جلو خونهی ناداوان کجاست؟
{افکت رادار}
لولو: آهان. فهمیدم از اینجایی که هستم باید برم به سمت چپ بعد مستقیم برم تا برسم به جنگل. بالهای خفاشی به سمت خونهی ناداوان.
{صدای بال زدن}
{صدای هارپ}
ناداوان: زودباش قفل رو بز کن. باز کن.
لولو: هولم نکن. این هم از این.
{صدای باز شدن}
ناداوان: باز شد. باز شد. آخجون.
لولو: هوووورااا. موفق شدیم. اینم از دومین قفل.
ناداوان با خمیازه: ولی دیگه داره صبح میشه باید بریم بخوابیم. قفل بعدی رو بذار برای قسمت بعدی. گفتی اسم پادکستت چی بود؟ چطوری میتونم بهش گوش کنم. میخوام قبل خواب گوش کنم.
لولو: لوچیستان. از هرجایی که پادکست گوش میدی باید سرچ کنی لوچیستان. پیداش میکنی. میتونی هم بری سایت داروگ.
{صدای خر و پف}
لولو: اهه. این که خوابش برد. بچهها منم میخوام برم بخوابم. یادتون نره صداهاتون رو برای من بفرستین. شما هم بلدین آهنگ بزنین یا آهنگ بسازین؟ اگه بلدین برام آهنگی که بزنین رو ضبط کنین و بفرستین. اگر هم کشف جالبی دربارهی آهنگها کردین هم میتونین برام بفرستین. منتظر صداتون هستم. darwagkids.com داروگ هم با دبلیوه. تا قسمت بعدی. مراقب کشفهاتون باشید.