لوچیستان – طلسم ساعت بی‌نهایت

ترمه: سلام لولو من ترمه هستم از تهران.

دانابات: یک پیام کمک از لولو. یک پیام کمک از لولو.

لوبت: لوبت خفاش برای کمک آماده است.

{موسیقی}

لولو: سلام بچه‌ها منم لوبت، خفاش جهانگرد که عاشق کشف دنیا است. برای چالش امروز آماده‌این؟

{موسیقی}

لولو: ای ناداوان فرقی نمی‌کنه زیر زمین باشی یا بالا ابرها. با لوبین پیدات می‌کنم. اگه توی دریاها قایم شده باشی یا تو دل غارهای پیچ در پیچ با لوشنل راهو پیدا می‌کنم و می‌یام. منتظرم باش.

{موسیقی}

لولو: خب دانابات بگو ببینم درخواست کمک از کجاست.

دانابات: از تهران. ترمه پیام رو فرستاده.

لولو: پخشش کن ببینم.

ترمه صامتی: سلام لولو من ترمه هستم از تهران. شنیدم خیلی‌ها کمک می‌خوان که همه ساعت‌ها عقربه‌هاشون خوابیده‌اند ساعت‌های گوشی‌ها هم همینطوره.  از پادکست‌هات یه سرنخی دیدم که ناداوان همه‌ی ساعت‌ها رو وایسونده. هیچکس سر وقت نمی‌تونه غذا بخوره  سر وقت کارهاشون بکنند. مثلا یکی از بچه‌ها گفته بود که همیشه وقتی می‌خواد بازی کنه ساعت رو گذاشته بود که ساعت ۲ بره بازی کنه ولی هر دفعه می‌ره بازی کنه می‌ره ببینه ساعت دو شده یانه  می‌بینه که ساعت خوابیده. اون اصلا نمی‌تونه بازی کنه. یه ساعت بزرگ هم گذاشته وسط خیابون دورش هم بنر زده و ماشین‌ها نمی‌تونند تکون بخورن.

لولو: ای ناداوان ناقلا. اون دفعه هم که رفته بود لندن، ساعت بیگ‌بن رو خراب کرده بود. حتما دوباره همون طلسم رو به کار برده.

دانابات: ولی این بار فقط یک شهر نیست.

لولو: منظورت چیه؟

دانابات: الآن ساعت‌ها همه جای دنیا ایستاده. کل شهرها و کشورها. حتی ساعت استودیو هم ایستاده.

لولو: چه وحشتناک. یعنی الآن کل شهرها و کشورها به هم ریخته‌اند؟

دانابات: هیچ هواپیمایی پرواز نمی‌کنه، هیچ قطاری حرکت نمی‌کنه، هیچ کشتی‌ای تکون نمی‌خوره چون همه‌ی این‌ها قرار بوده که روی یک ساعت مشخص حرکت کنن ولی ساعت‌ها همه ایستادن.

لولو: حالا باید چی کار کنیم؟

دانابات: یک پیام کمک فوری دیگه اومده.

لولو: از کجاست؟

دانابات: دوباره از تهرانه. نگار فرستاده.

لولو: پخشش کن ببینیم چی شده.

نگار: سلام لولو من نگارم از شهر تهران ناداوان اومده مربی‌های ما رو خشک کرده من منتظرم تو بیای با دوستام. بیا به من و افرا و رادمان و دوستام کمک کن که طلسمشون بشکنه. بوس بوس.

لولو: دانابات زودباش لوپرک رو آماده کن من باید برم تهران ناداوان حتما همونجاهاست.

{افکت لوپرک}

دانابات: لوپرک آماده‌ است. مشخصات جایی که نگار صدا فرستاده بود رو به لوبین ارسال کردم.

لولو: شارژ لوشنل کافیه؟

دانابات: بله. شارژت کامله.

{شمارش معکوس}

لولو: پیش به سوی ناشناخته‌ها…

{افکت پرواز لوشنل}

لولو: خب من رسیدم به مقصد. بذار یکسر برم مهدکودک نگار و دوستاش ببینم چه خبره.

{صدای وارد شدن به مهد}

دانابات: لولو یه لیزر بزن ببینیم اونجا چه خبره.

لولو: باشه. لیزر لوبین بچرخ و ببین.

{افکت لیزر}

لولو: داده‌های لیزر می‌گن که مربی‌ها همینجوری ایستادن و تکون نمی‌خورن. اسباب‌بازی‌ها و مدادرنگی‌ها هم همینجوری پخش و پلاست.

دانابات: یعنی چه اتفاقی افتاده؟

لولو: وایسا ببینم در دستشویی بازه! رد پای یه نفر از در دستشویی به سمت بیرون باقی مونده. انگار پاش خیس بوده کل زمین رو خیس کرده.

دانابات: برو دنبال ردپا ببینیم به کجا می‌ره.

لولو: بال‌های خفاشی به دنبال ردپای مشکوک.

{صدای بال زدن}

لولو: من از مهدکودک اومدم بیرون. دارم دنبال ردپا می‌رم. ردپا رفت توی یه کوچه که توش یه پارکه.

دانابات: خب تو هم برو تو کوچه، برو توی پارک.

لولو: آخه رد پا از دم پارک دیگه ناپدید می‌شه. فکر کنم هر کسی از دستشویی اومده بیرون اینجا که رسیده پاش خشک شده و دیگه جاش نمونده.

دانابات: خب یه رادار بزن ببینیم توی پارک چه خبره.

لولو: باشه الآن می‌زنم.

{آهنگ رادار}

لولو: رادار چرخشی به چپ چپ به راست راست عقب و جلو چی اینجاست؟

{افکت رادار}

لولو: داده‌های رادار من می‌گه توی پارک دو تا تاب هست یک سرسره هست، چندتا درخت هستند. وایسا ببینم پشت درخت‌ها یه چیزی داره تکون می‌خوره. انگار یه نفر می‌خواد اونجا قایم بشه. الآن می‌رم ببینم اونجا چه خبره. بال‌‌های خفاشی به سمت درخت‌های گوشه‌ی پارک.

{بال زدن لولو}

ناداوان: وای حالا چی کار کنم؟ چرا اینطوری شد؟ چرا نقشه‌ام اینجوری شد.

لولو: آهای ناداوان تویی؟ تو اینجا قایم شدی؟

ناداوان: وای لولو پیدام کردی؟ باور کن من نمی‌خواستم اینجوری بشه.

لولو: ببینم تو ساعت‌های همه‌ی دنیا رو خراب کردی؟

ناداوان: نه قرار نبود اینجوری بشه.

لولو: مهد نگار اینا چی؟ مربی‌های اونجا رو چی کار کردی؟

ناداوان: باور کن تقصیر من نبود. من نمی‌خواستم اینجوری بشه.

لولو: خب درست توضیح بده ببینم چی کار کردی؟

ناداوان: بابا من داشتم روی یه طلسم جدید کار می‌کردم که هدیه بدم به بچه‌ها.

لولو: طلسم هدیه بدی به بچه‌ها؟

ناداوان: آخه بچه‌ها طلسم‌های من رو دوست دارن خیلی نگاه کن کارن برام صدا فرستاده چی گفته.

کارن: سلام ناداوان من کارن کیایی‌ام می‌خواستم بگم که خیلی دوست‌ دارم اون طلسم‌هایی که می‌کنی می‌خواستم بگم که یه طلسمی بکن که هیچ راهی نداشته باشه که بشکنه هیچ معمایی نداشته باشه که بشکنه.

لولو: خب ناداوان مگه بچه‌ها تو و طلسم‌هات رو دوست ندارن؟ پس چرا یه کاری کردی که همه چی به هم بریزه؟ چرا مربی‌های بچه‌ها تکون نخورن؟ چرا ساعت‌ها رو وایسوندی؟

ناداوان: بابا من که نمی‌خواستم اینجوری بشه. من داشتم یه طلسمی درست می‌کردم که بچه‌ها بتونن بیشتر بازی کنن.

لولو: یعنی چی؟

ناداوان: من نشستم فکر کردم که چی کار کنم که بچه‌ها خوشحال بشن به این نتیجه رسیدم که اگه بچه‌ها بتونن بیشتر بازی کنن بیشتر خوشحال می‌شن.

لولو: خب؟

ناداوان: بعد فکر کردم که چه چیزی باعث می‌شه که بیشتر بازی نکنن؟

لولو: خب چه چیزی؟

ناداوان: خب معلومه دیگه زمان. زمان باعث می‌شه بیشتر بازی نکنن.

لولو: یعنی چی؟ منظورت چیه؟

ناداوان: بابا هر دفعه بچه‌ها می‌خوان بیشتر بازی کنن یا شب می‌شه تاریک می‌شه یا مامان و بابا می‌گن وقت بازی تمومه! یا می‌گن ساعت لپ‌تاپ و تبلت تموم شده بذار کنار.

لولو: خب آره هر چیزی یه زمانی داره دیگه، بازی و کارتن و تبلت هم زمان داره.

ناداوان: خب من فکر کردم که اگه یه طلسمی درست کنم که ساعت‌ها بایستن اونوقت ساعت بازی هیچ‌وقت هیچ‌وقت تموم نمی‌شه و بچه‌ها می‌تونن بیشتر بازی کنن. اسمشم گذاشتم طلسم ساعت بی‌نهایت

لولو: ای ناداوان. تو هم با این فکرهات.

ناداوان: بعد هم خواستم یه کاری کنم که ضد چیستان و ضد معما بشه که تو نتونی خرابش کنی.

لولو: چی؟ آخه تو دیو معماها هستی چطوری می‌خواستی طلسم بی‌معما درست کنی؟

ناداوان: همین دیگه. من رفتم یواشکی گرز اکوان دیو رو برداشتم زدم به طلسم خودم که ضد معماش کنم.

لولو: اکوان دیو؟ همون که تو شاهنامه است. شبیه گورخره؟

ناداوان‌: آره آره. تو کتاب دیوها اومده که اگر گرز اکوان دیو رو بزنیم به شیشه‌ی هر طلسمی و سه بار پشت سر هم شعر شپشو رو بخونیم اون طلسم هرگز نابود نمی‌شه.

لولو: شعر شپشو چیه دیگه.

ناداوان: اینه

شپشویم شپشو.

صورتم مثل کدو

قد و بالام کثیفه

حمومو دوست ندارم

ناخنام گنده شدن

شپشا رو دوست دارم.

هاجستم و واجستم

تو آب جوب پریدم

هاجستم و واجستم

تو آب جوب پریدم

لولو: چه شعر عجیبی؟ من تا حالا نشنیده بودم.

ناداوان: خیلی بین دیوها معروفه. ما بچه بودیم خیلی می‌خوندیم.

لولو: خب حالا تو گرز اکوان دیو رو زدی به شیشه‌ی طلسم جدیدت؟

ناداوان: آره دیگه. می‌خواستم یه کاری کنم که بدون معما هم کار کنه. ولی نمی‌دونم چی شد که جوش آورد.

لولو: یعنی چی که جوش آورد.

ناداوان: هیچی داغ داغ شد. من هرچی فوتش کردم خنک نشد. دویدم ببرمش تو دستشویی مهد که زیر شیر آب سرد بگیرم خنک بشه ولی هی شروع کرد به جرقه زدن جرقه زدن. هر جرقه‌ای که می‌زد یکی از مربی‌ها خشک می‌شد مثل همون ساعت‌ها.

لولو: وای چه اتفاق وحشتناکی! بعدش چی کار کردی؟

ناداوان: انقدر ترسیده بودم فرار کردم اومدم اینجا پشت این درخت‌ها قایم شدم.

لولو: حالا باید چی کار کنیم؟

ناداوان: نمی‌دونم لولو! خواهش می‌کنم یه کاری کن همه چی برگرده سر جاش.

لولو: آخه من چی کار کنم؟ اگه طلسمت معما داشت خب من حلش می‌کردم. ولی الآن که معما نداره من چی رو حل کنم؟ آهان یه فکری. هی دانابات یه درخواست کمک برای اعضای لوچی‌ویژ بفرست.

دانابات: درخواست کمک برای اعضای لوچی‌ویژ ارسال شد.

ناداوان: حالا چی می‌شه؟

لولو: باید صبر کنیم ببینیم کدوم یکی از اعضای لوچی‌ویژ فکری دارن که بتونیم باهاش این طلسم رو از بین ببریم.

دانابات: یکی از اعضای لوچی‌ویژ یه پیشنهاد جالب فرستاده.

لولو: پخشش کن دانابات.

محمد وفاییان: سلام لولو من محمد وفاییان هستم از شهرستان سیرجان استان کرمان. لولو یه پیشنهاد برات دارم برو تو غار دیو سفید سنگ معماسازش رو بردار  بزن به ناداوان تا ناداوان طلسم بشه. خداحافظ.

ناداوان: چی؟ محمد می‌گه سنگ معما ساز رو بزنی به من؟ اینجوری که منم طلسم می‌شم.

لولو:  آهان یه فکری از حرف محمد به ذهنم رسید. من می‌گم بیا سنگ معماساز رو بزنیم به این طلسم ساعت بی‌نهایت که جوش آورده.

ناداوان: خب اینجوری درست می‌شه؟

لولو: نمی‌دونم ولی حتما طلسمت معما دار می‌شه. اونوقت اگه معماش رو حل کنیم می‌تونیم بزنیم بشکونیمش.

ناداوان: آره آره. بیا امتحان کنیم!

لولو: خب تو برو به غار دیو سپید که سنگ رو بیاری.

ناداوان: تو چی کار می‌کنی؟

لولو: منم می‌رم با کمک لوشنل طلسم رو از دستشویی مهد بر می‌دارم میارم اینجا.

ناداوان: باشه. پس من با کره‌ی دیو دونگ رفتم که سنگ رو بیارم. دیو دونگ النگ دولنگ دیو دونگ پلنگ ملنگ دیودونگ اجی مجی بی‌درنگ.

{آهنگ کره}

لولو: لوشنل در حالت ضد حرارت.

{افکت لوشنل}

دانابات: حالت ضد حرارت فعال شد.

لولو: پیش به سوی دسشتویی.

{افکت لوشنل}

{هارپ}

{صدای جرقه}

لولو: وای وای این حتما خیلی قاطی پاتی شده.

{صدای گربه}

{جرقه}

لولو: آخ آخ جرقه‌اش خورد به اون گربه‌ی طفلکی توی پارک. گربه‌هه خشکش زد. تکون نمی‌خوره.

{افکت دیو دونگ}

ناداوان: من برگشتم. بیا اینم سنگ معما ساز.  زود باش….

{جرقه}

لولو: ای وای جرقه خورد به ناداوان اون هم خشکش زد. باید زودتر این طلسم رو نابود کنم.

دانابات: من تنظیمات لوشنل رو تغییر دادم که جرقه‌هایی که به سمت تو میاد رو منحرف کنه. ولی مراقب باش اگه جرقه خیلی بزرگ باشه ممکنه عمل نکنه و تو هم خشکت بزنه.

لولو: باشه باشه. بذار سنگ معماساز رو از دست ناداوان در بیارم.

{صدای خش خش و تق تق}

لولو: آهان خب حالا سنگ رو باید بزنم به طلسم یک دو سه.

{صدای انفجار}

لولو: آخ آخ نزدیک بودها. بچه‌ها یه جرقه‌ی خیلی گنده از کنار من رد شد.

دانابات: لیزر بزن ببینیم روی طلسم معما ظاهر شده؟

لولو: باشه الان می‌زنم. لیزر لوبین بچرخ و ببین.

{افکت لیزر}

لولو: داده‌های لیزر می‌گه که یه معمای دو مرحله‌ای روی طلسم ظاهر شده. مرحله‌ی اولش یه مسئله‌ی ریاضیه. نوشته. اگر برای کشیدن یک نقاشی یک ساعت و پانزده دقیقه وقت لازم داشته باشیم برای کشیدن ۵ نقاشی چقدر زمان لازم داریم؟

{صدای تایمر}

دانابات: لولو تایمر روی معما راه افتاد. ۱ دقیقه بیشتر وقت نداری.

لولو: چون می‌خواهیم ۵ تا نقاشی بکشیم پس ۵ برابر زمان لازم داریم. خب. ۵ تا یک ساعت می‌شه ۵ ساعت. حالا ۵ تا ۱۵ دقیقه می‌شه چقدر. یک ساعت ۶۰ دقیقه است پس ۴ تا ۱۵ دقیقه‌ی می شه ۶۰ دقیقه یعنی یک ساعت. به اون پنج ساعت اضافه کنیم می‌شه ۶ ساعت.

دانابات: یادت نره یه ۱۵ دقیقه‌ی دیگه باقی می‌مونه.

لولو: آره آره. جواب می‌شه ۶ ساعت و ۱۵ دقیقه.

{افکت حل معما}

دانابات: معما حل شد. رفت مرحله‌ی دوم. ببین چی نوشته؟

لولو: نوشته که من یک ساعت پیر دیواری هستم که دو عقربه دارد. برای اینکه عقربه‌ی کوچک من دو دور بزند عقربه‌ی بزرگ من چند دور باید بزند؟

{تایمر}

دانابات: لولو عجله کن برای این یکی ۳۰ ثانیه بیشتر وقت نداری.

لولو: وایسا ببینم. هر یه ساعتی که عقربه‌ی کوچک ساعت می‌ره جلو عقربه‌ی بزرگ یه دور می‌زنه. حالا اگه عقربه‌ی کوچک بخواد یه دور کامل بزنه باید ۱۲ ساعت بگذره. حالا اگه دو دور بخواد بزنه باید ۲۴ ساعت بگذره. پس برای دو دور عقربه‌ی کوچک عقربه‌ی بزرگ باید ۲۴ بار بچرخه.

{افکت حل مسئله}

دانابات: آفرین لولو حل شد. فکر کنم الآن دیگه بتونی طلسم رو بشکنی.

لولو: هنوز داغه بذار با لوشنل بلندش کنم.

{افکت لوشنل}

لولو: حالا می‌زنمش زمین.

{صدای شکستن}

ناداوان: آخیش طلسم باطل شد. نمی‌تونستم تکون بخورم.

لولو: خب ناداوان چرا طلسمی می‌کنی که خودتم گیر می‌کنی توش.

ناداوان: من که نمی‌خواستم اینجوری بشه. من فقط می‌خواستم بچه‌ها بیشتر بازی کنند.

لولو: ولی آخه با طلسم؟!

ناداوان: من همین کار رو بلدم بکنم. همینجوری هم می‌خوام به بچه‌ها کمک کنم. حالا این دفعه اشتباه کردم. همیشه که اینجوری نیست. اصلا من رفتم.

لولو: صبر کن. صبر کن.

ناداوان: دیو دونگ النگ دولنگ دیو دونگ پلنگ ملنگ. دیو دونگ اجی مجی بی‌درنگ.

{آهنگ دیودونگ}

لولو: نخیر فایده نداره. این ناداوان رفت.

دانابات: لولو برگرد به استودیو که لوشنل رو بزنیم به شارژ.

لولو: باشه. بذار از بچه‌ها خدافظی کنم الآن می‌یام. بچه‌ها ممنون که کمک کردین این طلسم زمان بی‌نهایت رو باطل کنیم. ما بدون کمک ایده‌های شما نمی‌تونستیم این کار رو بکنیم راستی یادتون نره پادکست‌های سیاره‌ی کلمپه رو هم گوش بدید. اصلا یه سر به سایت داروگ بزنید و اونجا همه‌ی پادکست‌های ما رو می‌تونین پیدا کنین. داروگ کیدز دات کام داروگ هم با دبلیوه. تا قسمت بعد مراقب کشف‌هاتون باشید.

 

 



دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا