{صدای تلفن}
لولو: سلام آقای پی منم لولو. خوبی؟
آقای پی: سلام لولو. کجایی بابا چرا بر نمیگردی استودیو؟
لولو: گیر کردم اینجا. باید طلسم دیوی رو بشکونم.
آقای پی: دیوی کیه دیگه؟ طلسم چی چیه؟
لولو: مگه قسمت قبلی من رو نشنیدی. ای بابا. حالا برگشتم بهت میگم. ببین یه سوالی داشتم. ما باید ۷ کلید پیدا کنیم که توی ۷ تا خونه است. آدرس خونهها رو نداریم. ولی روی قفلهای این کلیدها یه چیزهایی نوشته که ما سر در نمییاریم.
آقای پی: چی نوشته مثلا؟
لولو: مثلا روی یکیاش نوشته پ این ۹ ۶۸
آقای پی: هوومممم. بذار فکر کنم. ببین من که نمیدونم این یعنی چی. ولی شاید این حرفها و عددها نشونهی یه چیزی باشه یا خلاصه و کوچولو شده یه چیزی باشه.
لولو: یعنی چی؟
آقای پی: یادمه بابام میگفت که از ایران که میخواسته پرواز کنه سوار هواپیمایی ملی ایران شده که بهش میگفتن هما. ه هواپیمایی رو با م ملی رو با ا ایران بذاری کنار هم میشه هما. اینم شاید شبیه همین باشه. امتحان کن.
لولو: فکر خوبیه. بذار امتحان میکنم. ممنون آقای پی به دنا و رها هم سلام برسون. خدافظ
آقای پی: منتظرت هستیم. خدافظ.
{صدای قطع کردن}
آقای پی: باید برم این قسمت جدید رو حتما گوش کنم. آخ آخ داره دیر میشه بهتره قسمت امروز رو شروع کنم. بچهها منتظر من هستند. من آقای پی هستم و اینجا استودیو چی؟ کجا؟ چرا؟ است. به پادکست سوالهای یهویی خوشاومدین.
{آهنگ آقای پی}
آقای پی: بچهها سلام! خوبین؟ من که حسابی خوشحالم. یکی اینکه بعد از کلی وقت لولو داره دوباره پادکست میده. از تابستون تا حالا پادکست نداده بود. البته بین خودمون باشه. من هنوز نتونستم برم گوش بدم. ولی میخوام بعد از ضبط پادکست امروز برم و گوش کنم. کافیه توی اپلیکشین پادکستم سرچ کنم لوچیستان. شما هم اگه هنوز گوش ندادین، حتما سرچ کنین و پیداش کنین. اما دلیل اصلی خوشحالیم اینه که کلی از بچهها برای من صدا فرستادن و گفتن که اگه قویترین چسب دنیا رو داشتن چی رو به چی میچسبوندن و قراره آخر این قسمت بهشون گوش کنیم. اما میدونین الآن وقت چیه؟ بله. بله وقت سوال یهویی این قسمت. وقتی زبون دراز آقای پی میره به سمت جعبهی سوالهای یهویی یعنی اینکه…هووووپسی دوووپسی جواب آماده است!
تارا: سلام آقای پی من اسمم تارا است میخواستم بپرسم که چرا کاکتوسها تیز هستند؟
آقای پی: وووهووو “What a spiky question!” منظورم اینه که چه سوال تیغ تیغی ای. بچهها من میخوام یه چیزی رو امتحان کنم. میخوام این دفعه به جای اینکه خودم بگردم کلا بگم دانابات بگرده. آخه میدونین چی شده؟ دانابات خیلی پیشرفت کرده. اصلا یه چیزی بذارین خودش براتون بگه. هی دانابات هستی؟
دانابات: بله. من اینجا هستم. چه کاری میتوانم برای شما بکنم؟
آقای پی: دانابات صحبت کردنت خیلی بهتر شده. very flent
دانابات: بچهها فلوینت یعنی روان. کسی که فلوینت صحبت میکنه یعنی روان و بدون اشتباه صحبت میکنه. من هم چون هر روز دارم خودم رو آموزش میدهم صحبت کردنم روان شده است.
آقای پی: باشه. حالا بریم ببینیم اطلاعاتت هم به همین اندازه خوب هست یا نه. بگو ببینم تو چقدر کاکتوسها رو میشناسی؟
{صدای دانابات}
دانابات: کاکتوسها گیاهانی هستن که توی جاهای خیلی خشک، مثل بیابونها، زندگی میکنن. ۱۷۵۰ نوع کاکتوس در جهان زندگی میکنه.
آقای پی: حتما میدونی که توی بیابون آب کم پیدا میشه؟
دانابات: بله برای همین است که آنها به جای برگ بیشتر تیغ دارند.
آقای پی: ا چه جالب. حالا بگو ببینم این تیغها کارشون چیه؟
دانابات: آنها به چند دلیل وجود دارند. اولیش اینکه اگه برگهای کاکتوس مثل بقیه گیاهها بزرگ بودن، آب از سطحشون بخار میشد. ولی تیغها خیلی کوچیکن و این کمک میکنه که کاکتوس آب کمتری از دست بده.
آقای پی: فقط همین؟
دانابات: نه تیغها مثل یک زره عمل میکنن. حیواناتی که توی بیابون دنبال آب و غذا میگردن، وقتی تیغهای تیز رو میبینن، دیگه سراغ کاکتوس نمیرن.
آقای پی: زره؟ آهان منظورتArmor فهمیدم. تیغها کارهای دیگهای هم میکنند؟
دانابات: توی بعضی مناطق، تیغها قطرات ریز شبنم رو میگیرن و به ریشهها میرسونن.
آقای پی: شبنم ؟ شبنم چیه؟ شبنم مگه اسم آدم نبود؟
دانابات: ها ها ها. آقای پی تو خیلی بامزهای. شبنم قطرههای کوچکی از آب است که صبح زود روی برگها و گلها میبینی. وقتی هوا شبها خنک میشود، بخار آب توی هوا سرد میشود و تبدیل به قطرههای آب میشود که به آن شبنم میگویند.
آقای پی: ممنونم دانابات. تو هم خیلی چیز دربارهی تیغ کاکتوسها میدونیها.
دانابات: حالا که تا اینجا را گفتم بذار این را هم بگویم که تیغها یک فایدهی دیگر هم برای کاکتوسها دارند.تیغها سایه کوچیکی روی سطح کاکتوس درست میکنن و کمک میکنن که گیاه زیاد گرم نشه.
آقای پی: ولی آخه تیغ به اون کوچولویی چقدر مگه سایه داره؟
دانابات: هر کاکتوسی هزاران تیغ دارد. مجموع اینها سایهی خوبی را تشکیل میدهند.
آقای پی: ممنون دانابات. بچهها حالا که درباره تیغهای کاکتوسها یاد گرفتیم، بیاید ۵ تا حقیقت جالب دربارهی کاکتوسها بهتون بگم.
حقیقت شمارهی یک
کاکتوسها میتونن سالها بدون بارون زنده بمونن. به خاطر اینکه آب رو توی ساقههاشون ذخیره میکنن.
حقیقت شمارهی ۲
کاکتوسها هم مثل بقیهی گیاهها برگ قبلا برگها سبز و بزرگ داشتند. ولی در طول زمان این برگها به تیغ تبدیل شده تا بتونن توی بیابون زندگی کنن.
حقیقت شمارهی ۳
کاکتوسها میتونن خیلی بزرگ بشن. منظورم از بزرگ یعنی خیلی بزرگ. بعضیهاشون تا ۱۲ متر هم قد میکشن! واااو
حقیقت شمارهی ۴
کاکتوسها هم مثل بقیهی گیاهها گل دارند. گلهای کاکتوس شگفتانگیز هستن. خیلی وقتها این گلها شبها باز میشن و خیلیهاشون عطر خوشبو دارن.
حقیقت شماره۵
کاکتوس خوردنی هم داریم. البته اگه خونتون کاکتوس دارین اونها خوردنی نیستن. بعضی از کاکتوس های خاص یه جاهایی از دنیا هستند که میوههایی به اسم “میوه اژدها” یا “Dragon frout” دارن که خیلی خوشمزهان.”
آقای پی: خب حالا که با ۵ حقیقت جالب دربارهی کاکتوسها آشنا شدید اگه گفتین وقت چیه؟ آره آره آره وقت سوال یهویی منه. خب بچهها ما گفتیم که یه دلیلی که کاکتوسها تیغ دارند اینه که حیوونها نتونن بخورنشون. ولی با این حال هنوز هستند بعضی از حیوونها که تیغ کاتوسها اذیتشون نمیکنه و میتونن اونها رو بخورن. شما میتونین اسم یکی دوتاشون رو بهم بگین. یه راهنمایی، اگه تو خونتون دانابات خودتون رو دارین میتونین از اون بپرسین. حتما اون میتونه بهتون جواب بده.
خب دیگه حالا موقع اونه که بریم و صدای بچهها رو از قسمت قبل بشنویم. آمادهاین. خب اولیش از ستاره است:
سلام آقای پی من ستاره هستم از ماهشهر میخواستم جواب سوالتون رو بدم اگه یه چسب خیلی قوی داشتم کانادا و ماهشهر و تهران رو به هم میچسبوندم که همهی خانوادهمون کنار هم زندگی کنند. چون دلم براشون تنگ میشه.
آقای پی: وای ستاره چه چسب باحالی. واقعا منم آرزو داشتم میشد چسب اینجوری داشته باشم. آخه منم کلی دوست توی شهرهای مختلف ایران و جهان دارم که دلم براشون تنگ میشه. اصلا کاش میشد همیشه نزدیک اونهایی که دوستشون داریم بمونیم. خب بریم ببینین صدای بعدی رو کی فرستاده.
سلام آقای پی من دلیار قاسمی هستم اگه قویتری داشتم ستارهها رو میچسبوندم به زمین.
آقای پی: ها ها ها. چه بامزه. اونوقت اینجوری زمین مثل ستارهها برق میزد. حالا بریم ببینیم دوست بعدیمون که برامون صدا فرستاده کیه.
سلام آقای پی من سام از تهران هستم من اگه یه چسب خیلی خیلی قوی داشتم خودم رو به دیوار میچسبوندم.
آقای پی: هاه هاااها. سام اگه خودت رو به دیوار میچسبوندی اونوقت اگه میخواستی بری دستشویی چی کار میکردی؟ خیلی سخت میشد که. ها ها هاها. خب حالا ببینیم صدای بعدی از کدوم دوستمونه.
سلام آقای پی من سهراب هستم از تهران من اگه چسب قوی داشتم یه مار کبری رو به یه کرم خاکی میچسبوندم.
آقای پی: ای بابا. بیچاره کرمه. اینجوری مجبور میشد با ماره همه جا بره. مثل این میمونه که مثلا سهراب رو به یه فیل گنده بچسبونیم. ها ها هاها.
سلام آقای پی من سام هستم از شهر نور اگه یه چسب خیلی قوی داشتم تمام شهرهای دنیا رو میچسبوندم.
آقای پی: اا ا تو هم مثل ستاره دوست داری شهرها رو به هم به چسبونی؟ منم خیلی دوست داشتم که همه راحت میتونستن برن به شهرهای مختلف دوستاشون رو ببین دوستای جدید پیدا کنن. خیلی قشنگ بود.
سلام آقای پی من پریا هستم از نوشهر میخواستم جواب سوالتون رو بدم من اگه اونو داشتم بین دوستان و آشنایانم تقسیمشون میکردم که اون ها هم کارهایی که دوست داشتن رو میکردن که خوشحال بشن.
آقای پی: آفرین پریا که به فکر همه هستی. ولی داشتم فکر میکردم اگه همهی دوستا و آشناهامون چسبی میشدن همگی به هم و به ما میچسبیدن چی میشد. ها ها ها ا. خب حالا بریم آخرین صدا رو گوش کنیم که برای آوینا است:
آوینا: من اگر قویترین چسب دنیا رو داشتم همهی مهربونیها رو به هم میچسبوندم.
آقای پی: وای چه ایدهی قشنگی آوینا. خیلی خوبه که اینقدر مهربونی. آفرین. خب بچهها صداهای امروز هم تموم شد. یادتون نره جواب سوال یهویی من رو بدینها. برین سایت داروگ از اونجا صداتون رو برای من بفرستین منتظرتون هستم. این پادکست سوالهای یهویی بود پس یهویی خدافظ.