پادکست داستانی کودک

پادکست کلمپه

قسمت چهارم ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه

ویزبی: سلام بچه‌ها من گروهبان ویزبی از گارد تکاوران ویژه‌ی ملکه هستم آقای پی: و من هم آقای پی هستم و با اینکه نه گروهبانم و نه هیچ چیز دیگه ولی منم جزو تکاوران ویژه‌ی ملکه هستم. آقاشاه: و من هم آقاشاه، سلطان صاحب کپک، پادشاه کلمپه هستم. ویزبی: آقاشاه شما اینجا چی کار می‌کنین؟ […]

قسمت چهارم ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه بیشتر بخوانید »

پادکست کلمپه

قسمت سوم ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه

آقاشاه: سلام بچه‌ها. من سلطان صاحب کپک آقاشاه سوم پادشاه کلمپه هستم. من چون اون دفعه خیلی خوشم اومد که باهاتون خدافظی کنم. میکروفون رو به ویزبی و پی پس ندادم. خواستم بیشتر باهاتون حرف بزنم. بذارید همینطور که باهاتون حرف می‌زنم بریم دم پنجره ببینیم ویزبی و پی چی کار دارن می‌کنن. فقط قبلش

قسمت سوم ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه بیشتر بخوانید »

پادکست کلمپه

قسمت دوم ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه

ویزبی: یک دو سه یک دو سه امتحان می‌کنیم. آقای پی: میکروفون وصله نمی‌خواد امتحان کنی. ویزبی: ا ا. آهان. اکی. اکی. خودم می‌دونم.  سلام بچه‌ها چطورین؟ خوبی؟ دماغتون چاقه؟ آقای پی: دماغ چاق یعنی چی؟ ویزبی: یعنی دماغ گوشتی؟ آقای پی: واقعا؟ ویزبی: نه بابا شوخی کردم باهات. وقتی یکی ازت می‌پرسه دماغت چاقه

قسمت دوم ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه بیشتر بخوانید »

پادکست کلمپه

قسمت اول ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه

ویزبی:  ا ا ا ا اا . چقدر این آسانسور تند می‌ره. سرم گیج رفت. {صدای باز شدن در آسانسور} ویزبی: بالاخره رسیدم. خب اینجا باید کلمپه باشه. {صدای پرواز زنبور} ویزبی: عجب قصر بزرگی. انگار آسانسور وسط قصر پادشاه کلمپه باز شد. چقدر قشنگه اینجا. چه ستون‌های بزرگی. چه دیوارهای رنگ و وارنگی. چه

قسمت اول ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه بیشتر بخوانید »

لوچیستان فصل دوم – لوبت در شلغمرود

سلام بچه‌ها منم صاد. اومدم حامی مالی این قسمت رو معرفی کنم و زود برم. بچه‌ها جون، می‌‌دونید “تو دل برو بودن” یعنی چی؟ تا حالا شنیدین کسی بهتون بگه: تو انقدر شیرینی که رفتی تو دلم؟ ” تو دل برو” به کسی میگن که شیرین و بامزه یا به قول خودمون گوگولی باشه! مثلاً

لوچیستان فصل دوم – لوبت در شلغمرود بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا