پادکست کلمپه

قسمت اول ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه

ویزبی:  ا ا ا ا اا . چقدر این آسانسور تند می‌ره. سرم گیج رفت. {صدای باز شدن در آسانسور} ویزبی: بالاخره رسیدم. خب اینجا باید کلمپه باشه. {صدای پرواز زنبور} ویزبی: عجب قصر بزرگی. انگار آسانسور وسط قصر پادشاه کلمپه باز شد. چقدر قشنگه اینجا. چه ستون‌های بزرگی. چه دیوارهای رنگ و وارنگی. چه […]

قسمت اول ویزبی و آقای پی در قصر پادشاه کلمپه بیشتر بخوانید »