ویزبی: سلام بچهها من گروهبان ویزبی از گارد تکاوران ویژهی ملکه هستم آقای پی: و من هم آقای پی هستم و با اینکه نه گروهبانم و نه هیچ چیز دیگه ولی منم جزو تکاوران ویژهی ملکه هستم. آقاشاه: و من هم آقاشاه، سلطان صاحب کپک، پادشاه کلمپه هستم. ویزبی: آقاشاه شما اینجا چی کار میکنین؟ […]
آقاشاه: سلام بچهها. من سلطان صاحب کپک آقاشاه سوم پادشاه کلمپه هستم. من چون اون دفعه خیلی خوشم اومد که باهاتون خدافظی کنم. میکروفون رو به ویزبی و پی پس ندادم. خواستم بیشتر باهاتون حرف بزنم. بذارید همینطور که باهاتون حرف میزنم بریم دم پنجره ببینیم ویزبی و پی چی کار دارن میکنن. فقط قبلش […]
ویزبی: یک دو سه یک دو سه امتحان میکنیم. آقای پی: میکروفون وصله نمیخواد امتحان کنی. ویزبی: ا ا. آهان. اکی. اکی. خودم میدونم. سلام بچهها چطورین؟ خوبی؟ دماغتون چاقه؟ آقای پی: دماغ چاق یعنی چی؟ ویزبی: یعنی دماغ گوشتی؟ آقای پی: واقعا؟ ویزبی: نه بابا شوخی کردم باهات. وقتی یکی ازت میپرسه دماغت چاقه […]
ویزبی: ا ا ا ا اا . چقدر این آسانسور تند میره. سرم گیج رفت. {صدای باز شدن در آسانسور} ویزبی: بالاخره رسیدم. خب اینجا باید کلمپه باشه. {صدای پرواز زنبور} ویزبی: عجب قصر بزرگی. انگار آسانسور وسط قصر پادشاه کلمپه باز شد. چقدر قشنگه اینجا. چه ستونهای بزرگی. چه دیوارهای رنگ و وارنگی. چه […]
دنا: سلام من دنا هستم. رها: من هم رها هستم و سلام. دنا و رها با هم: شما دارین به پادکست چی کجا چرا گوش میکنین. {موسیقی} رها: خب بچهها امروز ما میخواهیم به کلی از سوالهای…. {صدای باز شدن در با عصبانیت} دنا: ا گروهبان. تویی؟ چی شده. چرا انقدر ناراحتی. چی شده؟ گروهبان […]