آقای پی: من آقای پی ام و اینجا استودیو چی؟کجا؟چرا؟ است. به پادکست سوالهای یهویی خوش اومدین.
من اینجام که با زبون درازم یه سوال رو از جعبهی سوالهای یهویی بردارم و هوپسی دوپسی جواب آماده است.
بچهها ممنونم. خیلی از شماها برای من صدا فرستادین و جواب سوالی که ستوان ویزبی پرسیده بود رو گفتین. منم همهی جوابهای شما رو آخر این برنامه پخش میکنم. ولی الآن بریم ببینیم سوال یهویی این قسمت چیه؟ دو درجه به چپ سه درجه به سمت بالا. هدف جعبه سوالهای یهویی. زبون شلاقی به سمت سوالهای یهویی.
نیلا: سلام اسم من نیلا از تهران سوال من اینه که صبح میشه ستارهها کجا میرن؟
وووهوووو چه سوال باحالی. بچهها من عاشق ستارهها و فضا هستم. شما هم ستارهها رو دوست دارین؟ اونها خیلی قشنگ هستن. میدونستین قدیمها منظورم خیلی خیلی قدیمهاست. وقتی که ماهوارهها اختراع نشده بودن و جیپیاس نبوده آدمها راهشون رو از روی ستارهها پیدا میکردن؟ آدمها وقتی به آسمان شب نگاه میکردن از جهت قرار گیری ستارهها میفهمیدن که شمال کدوم طرفه جنوب کدوم طرفه و خیلی چیزهای دیگه. این به خاطر اینه که ستارهها هیچ جا نمیرن و همیشه همونجا هستن. البته درستتر اینه که بگم نوری که از ستارهها به زمین میرسه همیشه از یک سمت مییاد. برای همین ما همیشه هر ستارهای رو در یک جای مخصوص به خودش تو آسمون میبینیم. حالا به نظرتون اگه اینها همیشه همونجا هستن پس صبحها کجا میرن؟ ستارهها جایی نمیرن این ما هستیم که داریم میچرخیم. زمین همیشه داره میچرخه برای همین همیشه نصفش به سمت خورشیده و توی نوره و روزه و نصف دیگهاش توی سایه و شبه. اون نور خورشید چون از نور همهی ستارههای دیگه بیشتره نمیذاره ما اونها رو ببینیم. اما وقتی زمین میچرخه و شب میشه ما میتونیم دوباره ستارهها رو ببینیم. شما هم میتونین این رو امتحان کنین. یه چراغ قوه بردارین و شب با یکی از بزرگترهاتون برین بیرون و ببینین نور چراغ قوه تا کجا رو میتونه روشن کنه. بعد صبح دوباره با همون چراغ قوه برین بیرون و نور بندازین میبینین نور چراغ قوه در برابر نور خورشید اصلا مشخص نیست. ستارهها هم چون فاصلهشون زیاده نور خیلی خیلی کمتری نسبت به خورشید دارن و وقتی صبح باشه ما نمیتونیم نور اونها رو ببینیم.
جالب بود نه؟ حالا بریم صداهای بچههایی که سوال یهویی ستوان ویزبی رو رو جواب داده بودن رو بشنویم.
سهراب سبحان نیکی بنیتا کیاشا آیدا اهورا برسام هانا مهرینا آریو پانته آ همهتون درست جواب دادین. ممنونم.
همهتون درست جواب دادین. ممنونم. بچهها برنامهی ما هنوز تموم نشده. نوبت چیه؟ آره آره آره نوبت سوال یهویی منه. بچهها گفتم که قدیمها آدمها برای اینکه بفهمن شمال کدوم وره جنوب کدوم وره به ستارهها نگاه میکردن. یه مجموعهی ستاره توی آسمون هست که شبیه ملاقه است و آدمها با اون میفهمیدن که قطب شمال کدوم وره. اسم اون مجموعهستارهای که شبیه ملاقه است چیه؟ یادتون باشه که برای فرستادن جواب باید برین به سایت داروگ یعنی darwagkids.com و از اونجا تو بخش ارسال صدا صداتون رو ضبط کنین و برای من بفرستین. بچهها یه چیز دیگه هم میخواستم بگم. بعضی از بچهها دیرتر پادکستهای قبلی ما رو گوش دادن یا تازه باهامون دوست شدن. بعضی از این دوستامون تازه جواب سوالهای قسمتهای قبلی رو که جوابشو داده بودیم رو پیدا کردن. بعد از خداحافظی صدای اون بچههایی که به سوالهای قبلی ما جواب دادن رو هم پخش میکنم. اگه دوست داشتین بعد از خداحافظی صبر کنین و صدای بچهها رو گوش کنین.
خوب بچهها این پادکست سوالهای یهویی بود پس یهویی خدافظ.
خب حالا بذار بزنم صدا بچهها رو پخش کنم.
این صدای مهرسام
حالا صدای باران درگاهی رو گوش کنیم.
{صدای تلفن}
آقای پی: ا این کیه تلفن کرده. بله بفرمایین.
ستاره: سلام آقای پی من ستاره هستم
آقای پی: به به سلام ستاره خیلی خوشبختم. چند سالته ستاره؟ از کجا زنگ میزنی؟
ستاره: از ماهشهر من ۵ سالمه
آقای پی: خیلی از آشناییت خوشبختم. حالا چی میخواستی بگی؟
ستاره: میخواستم بگم من خیلی دوستت دارم.
آقای پی: آخجون. منم خیلی دوستت دارم. خیلی خوشحال شدم. ممنون که بهم پیام دادی. فعلا خدافظ.
{صدای تلفن}
آقای پی: ا یه نفر دیگه هم زنگ زد. سلام بفرمایین.
آراد: سلام من آراد تصمیمی هستم.
آقای پی: سلام آراد از آشناییت خوشحالم. چی کارم داشتی؟
آراد: آقای پی برای ستوان ویزبی شربت درست کن با ناخن جیرجیرک پودر شده.
آقای پی: پیشنهاد جالبی دادی ولی قبلا یه بار این کار رو کردم معلوم شد ستوان ویزبی از ناخن جیرجیرک خوشش نمییاد. ولی ممنون که باز پیشنهاد دادی. فعلا خدافظ.
{صدای تلفن}
آقای پی: آخ یه نفر دیگه هم زنگ زد. الو الو بفرمایین.
هانا: اسم من هانا است از ماهشهر زنگ میزنم.
آقای پی: ا سلام هانا خوبی. بگو چی کار داشتی؟
سلام ستاره دوست منه من پادکست شما رو معرفی کردم در ضمن ستاره همون ستاره ۵ ساله ای بود که به شما زنگ زد اسم منم هانا
آقای پی: آفرین هانا. خیلی خوب کاری کردی که پادکست من رو به ستاره هم معرفی کردی. ممنونم. به بقیه بچهها هم معرفی کن خدافظ.
آقای پی: خب بذار تلفن رو بذارم رو پیغامگیر دوباره که صداهای بچهها رو ضبط کنه. برم یه ذره استراحت کنه. خیلی خسته شدم.
{صدای پا}