لولو: سلام بچهها منم لولو خفاش جهانگرد که عاشق کشف دنیا است. برای پیدا کردن کلید ششم آمادهاین؟ اگه نمیدونین که ماجرای کلید و طلسم و دیوی چیه بهتره اول قسمتهای قبلی رو بشنوین. اگرم که میدونین که…
{صدای زنگ تلفن}
لولو: ا تلفنم زنگ زد. الو بله بفرمایین.
دنا: سلام لولو منم دنا. خوبی؟
لولو: سلام دنا ممنونم. من خیلی دلم براتون تنگ شده ولی به زودی بر میگردم پیشتون.
دنا: ما هم دلمون برات تنگ شده. ببین لولو من همهی پادکستهات رو تا حالا گوش دادم. خیلی خوب بلدی معماها رو حل کنی. ولی فکر نکنم بتونی رو کمک ناداوان حساب کنی. آخه همهاش یه کارایی میکنه تو نتونی جواب رو پیدا کنی.
لولو: آره. منم حس میکردمو دفعهی قبلی با خمیر بازی آدرس خونهی پنجم رو قایم کرده بود.
دنا: البته تو که مطمئن نیستی کار اون باشه. تو فقط خمیر بازی ناداوان رو دیدی و دیدی که قفل هم خمیریه. شاید اون فقط دوست داره یکی باهاش بازی کنه.
لولو: آخه الان که کل شهر طلسم شده چه وقت بازیه. من فکر میکنم اصلا دوست نداره طلسم شکسته بشه.
دنا: من یه فکری دارم. این دفعه بهش بگو اگه کمک کنه که تو زودتر کلید رو پیدا کنی اونوقت میتونی قبل از اینکه صبح شی باهاش مارپله بازی کنی. اگه اومد و کمک کرد یعنی اینکه فقط و فقط میخواد بازی کنه و نیت بد دیگهای نداره.
لولو: خیلی فکر خوبیه. همین کار رو میکنم. ممنونم دنا. من برم زودتر خدافظ.
دنا: خدافظ لولو.
{صدای قطع کردن تلفن}
{صدای هارپ}
لولو: هی ناداوان سلام خوبی؟
ناداوان: سلام لولو. شکلات میخوای؟
لولو: نه نه ممنون.
ناداوان: بستنی چی؟ بستنی میخوای؟
لولو: نه ممنونم.
ناداوان: چیپس و پفک و اینا هم دارم میخوای؟
لولو: نه بابا ممنون. من هیچی نمیخوام. یه دقیقه صبر کن ببین چی میگم.
ناداوان: آهان میخوای بازی کنیم. خمیر بازی بیارم یا مارپله یا توپ بیارم شوت بزنیم یا …
لولو: آفرین میخوام بازی کنم. همهی این بازیهایی که گفتی رو هم دوست دارم. فقط یه شرط داره.
ناداوان: چه شرطی؟
لولو: ببین من باید کلید ششم رو پیدا کنم.
ناداوان: خب برو پیدا کن. تو که به من نیازی نداری؟
لولو: صبر کن. ببین اگه تو کمکم کنی خیلی خیلی زودتر کلید رو پیدا میکنم. اونوقت وقت اضافی امروز رو میشینم باهات بازی میکنم.
ناداوان: هوووم؟ بذار فکر کنم. ببین من خیلی دوست دارم بهت کمک کنم ولی نمیتونم. نه اینکه نخوامها نمیتونم.
لولو: چرا نمیتونی؟
ناداوان: به خاطر شغلمه. شغلم باعث میشه که نذارم کمک کنی.
لولو: شغلت؟ این چه شغلیه که نمیذاره به من کمک کنی؟
ناداوان: نمیدونم یادم نمییاد. خودت که در جریانی طلسم دیوی و اینها.
لولو: خیلی عجیبه. آخه هرکسی هر شغلی که داره یه جوری داره به بقیه کمک میکنه. یا یه چیزی رو میسازه یا یه چیزی که بقیه نیاز دارن رو میفروشه یا یه چیزی که خراب شده رو درست میکنه. بالاخره یه جوری داره به بقیه کمک میکنه. خیلی عجیبه که تو یه شغلی داری که مجبوری کمک نکنی.
ناداوان: دیگه ما هم شغلمون همینه دیگه. برو زودتر کلید رو پیدا کن اگه زودتر تونستی برگردی من همینجام با انواع بازیهای مختلف. خواستی بیا بازی کنیم.
لولو: باشه. فقط یه سوال دیگه. میشه بگی جعبهی طلسم دیوی کجاست؟
ناداوان: بابا من نمیدونم کجاست. حتی نمیدونم که زیر تختخواب من هست یا نه. {با تعجب} هاااا این چی بود گفتم؟! هیچی هیچی . من نمیدونم کجاست.
لولو: چی؟ زیر تخت؟
ناداوان: نه نه کی گفت زیر تخت.
لولو: حتما جعبه همونجاست. بالهای خفاشی به سمت زیر تخت.
{صدای بال زدن}
{صدای تق و توق}
لولو: حتما همینجاست. آهان. ایناهاش. ناداوان گذاشته بود اینجا. خب این هم قفل ششم. بذار ببینم چی روش نوشته.
{صدای لمس کردن}
لولو: این ب ۱ – ۳۱. بچهها میتونین حدس بزنین که آدرس کجاست؟. آفرین درست گفتین. محلهی اینوری بالا کوچهی اول پلاک ۳۱. بالهای خفاشی به سمت محلهی اینوری بالا.
{صدای بال زدن و صدای هارپ}
لولو: آمادهاین که در بزنیم ببینیم کی پشت دره؟ فقط یادتون نرفته که. صدایی که میشنوین صدای ناداوان نیست. صدای یکی از اهالی شهره که به خاطر طلسم صداش شبیه ناداوان شده.
{تق تق تق}
ناداوان: کی اونجاست؟ خودت رو نشون بده. من از تو ترسی ندارم.
لولو: منم لولو خفاش جهانگرد که…
ناداوان: که عاشق کشف دنیاست و چه و چه و چه. بله بله میشناسمت.همینطور میدونم که قراره معمایی رو حل کنی که صدا و قیافهی واقعی من برگرده. اما اول تو باید به سوالهای من پاسخ بدی.
لولو: ولی آخه چرا؟ من باید سوال کنم بعد کشف کنم ببینم شغل شما چیه.
ناداوان: همین که گفتم. اینجا من سوال میکنم. بخشی از کار منه.
لولو: هوم بخشی از کارتونه؟! چه جالب. خب پس بپرس شاید من هم تونستم حدس بزنم شغل شما چیه؟
ناداوان: اینجا فقط من حدس میزنم هیچکس دیگه نباید حدس بزنه. این هم بخشی از کار منه.
لولو: هان. ولی آخه. باشه باشه. بپرس.
ناداوان: زود تند سریع بگو ببینم ۲۳ اسفند پارسال ساعت ۶ عصر تو کجا بودی؟
لولو: ۲۳ اسفند پارسال ساعت ۶ چه اتفاقی افتاده مگه؟
ناداوان: گفتم اینجا فقط من سوال میپرسم. در ضمن اون زمانیه که همه چی سر و ته شد. وقتیه که طلسم دیوی به کار افتاد. من باید بدونم کار کی بوده.
لولو: من که اون موقع اصلا اینجا نبودم. توی شهر شما نبودم. الآن هم دقیق یادم نمییاد کجا بودم. ممکنه توی استودیو بوده باشم پیش دنا و رها.
ناداوان: زود تند سریع بگو دنا و رها کی هستند نکنه همدستای تو هستن؟
لولو: همدست؟ ما که کاری نکردیم که همدست باشیم. ما فقط پادکست درست میکنیم برای بچهها.
ناداوان: بچهها؟ کدوم بچهها زود تند سریع بگو ببینم.
لولو: بچهها دیگه. دوستهای داروگ
ناداوان: هان داره یه چیزهایی دستگیرم میشه. داروگ کیه؟
لولو: داروگ داروگ کسی نیست. داروگ یه سایته که بچهها میرن توش صداهاشون رو ضبط میکنن میفرستن ما هم میذاریم تو پادکست.
ناداوان: پس که اینطور یه سایته. خب خیلی زود تند سریع بگو ببینم آدرس این سایت چیه. زود زود.
لولو: darwagkids.com
ناداوان: الان میزنم تو گوشیم ببینم راست میگی یا نه.
{صدای کلیک گوشی}
ناداوان: آهان مچت رو گرفتم. اینکه سایت بچهها نیست. تو داشتی دروغ میگفتی. زودباش بگو ببینم تو رو کی فرستاده. این نقشهی جدید دیویه.
لولو: نه بابا. اشتباه میکنی. همه بچهها داروگ رو میشناسن. اصلا بگو ببینم آدرسی که زدی رو حرف به حرف بگو.
ناداوان: D A R V….
لولو: آهان همین دیگه. همهی بچهها میدونن. داروگ با دبلیوه. D A R W A G K I D S ..com
ناداوان: بذار بزنم تو گوشیم.
{صدای کلیک گوشی}
ناداوان: ا آره اومد. بذار امتحان کنم. من نمیدونم کیام از شلغمرود سوال من اینه که دیوی کیه. ممنون میشم اگه به سوال من جواب بدین. اینم از این. الآن ارسال شد؟
لولو: بله بله. حالا صاد میره صدات رو میذاره تو جعبه سوالها اگه وقت بشه به سوالاتت جواب میده.
ناداوان: بذار یه سوال دیگه هم بپرسم: من نمیدونم کیام از شلغمرود سوال من اینه که ۲۳ اسفند سال پیش همهی بچههای دنیا کجا بودن؟ در ضمن من یه سوال دیگه هم فرستادم هنوز جواب ندادین.
لولو: آخه این چه سوالیه. دنا و رها از کجا بدونن همهی بچهها ۲۳ اسفند سال پیش کجا بودن؟
ناداوان: گفتم که اینجا فقط من سوال می پرسم. این شغل منه که بپرسم.
لولو: باشه باشه. من دیگه سوال نمیپرسم. پیشنهاد ولی میتونم بدم.
ناداوان: آره آره زود تند سریع پیشنهادت رو بگو.
لولو: من تقریبا فهمیدم که شغل تو چیه. ابزار کارت رو بده به من لمس کنم تا بگم کارت چیه.
ناداوان: ابزار کار من محرمانه است و نمیتونم بدم بهت. اسرار مهمی توش هست. ولی خودم بهت میگم که چیه. ابزار کار من یه ذرهبین یه چراغ قوه و یه دفتر یادداشته.
لولو: هااان فهمیدم کارت چیه. ولی بذار ۳۰ ثانیه هم وقت بدیم ببینیم بچههای توی خونه هم فهمیدن که کارت چیه.
{صدای تایمر}
لولو: بچهها به نظرتون کسی که…
ناداوان: صبر کن صبر کن به نظر میرسه که میخوای از بچهها سوال بپرسی ولی اینجا فقط منم که سوال میپرسم. بچهها به نظرتون من که کارم سوال پرسیدنه به همه چی هم مشکوکم و ابزار کارم هم چراغ قوه و ذرهبین و دفترچه یادداشته کارم چیه؟ خب ۳۰ ثانیه تموم شد. زود تند سریع بگو ببینم کار من چیه؟
لولو: تو یک کارآگاهی. کارآگاهها خیلی سوال میپرسن به همه چی هم مشکوکن و تو شبهای تاریک با چراغ قوه میرن دنبال آدمهای بد. با ذره بین هم چیزهای ریز و کوچیک رو میبینی و اطلاعات مهم و محرمانه رو توی دفترچه یادداشتت مینویسی.
کارآگاه با صدای خودش: ا ا ا آره راست میگی. خیلی عجیبه که من با این همه هوش و ذکاوتی که در حل کردن معماهای سخت دارم نتونستم این چالش رو حل کنم.
لولو: تقصیر شما نیست. این به خاطر طلسم دیویه. هیچکس یادش نمییاد که کارش چی بوده. حالا من میخوام برم زیرزمین دنبال کلید.
کارآگاه: لازم نیست. کلید همینجا توی جیب منه. من طی تحقیقاتم برای پیدا کردن دیوی بدجنس این کلید رو توی زیر زمین خونهام پیدا کردم. بیا بگیرش.
لولو: معلومه که شما کارآگاه خیلی خیلی ماهری هستین. ممنونم من دیگه باید برم.
کارآگاه: اگه برای پیدا کردن کلید آخر و شکستن طلسم دیوی به یه کارآگاه نیاز داشتی حتما به من بگو. فعلا خداحافظ.
لولو: حتما. ممنونم. خداحافظ. بالهای خفاشی به سمت خونهی ناداوان.
{صدای بال زدن}
لولو: خب اینم کلید ششم که آهان. قفل باز شد. آخجون آخجون. خب بچهها دیگه دیر شده و ما نمیرسیم کلید هفتم رو هم الآن پیدا کنیم. باید تا قسمت بعدی صبر کنین. منم برم یه ذره با ناداوان بازی کنم شاید بفهمم چرا نمیخواد ما طلسم دیوی رو بشکنیم. راستی یادتون نره برام صدا بفرستین. اصلا چطوره شما حدس بزنین که چرا ناداوان نمیخواد و نمیتونه که به من کمک کنه. من مطمئنم شما ها هم کارآگاههای خوبی هستین و تا حالا یه بوهایی بردین. منتظر صداهاتون هستم. تا قسمت بعد مراقب کشفهاتون باشید.