آقای پی:سلام من آقای پی هستم و اینجا استودیو چی؟کجا؟چرا؟ است. به پادکست سوالهای یهویی خوش اومدین
{موسیقی}
آقای پی: بچهها خوب هستین؟ دماغتون چاقه؟ من که خیلی خوشحال هستم. چون که یکی دو تا از شماها صدا فرستادین و جواب سوال من از قسمت قبل رو دادین آخر این برنامه…
صاد: وایسا وایسا آقای پی چی چی آخر برنامه.
آقای پی: ا سلام صاد خوبی؟ تو اینجا بودی؟ من ندیدمت. خب آخر برنامه میخوایم بریم اون یکی دو تا صدایی که برای من اومده رو بشنویم، ببینیم آرش کمانگیر کی بوده و چی کار کرده. این چه ایرادی داره؟
صاد: هیچ ایرادی نداره فقط صداها یکی دو تا نیست که ۱۸ ۱۹ تا است. انقدر زیاده که باید از همین الآن شروعشون کنی که شاید تا آخر برنامه بتونی همهی صداها رو پخش کنی.
آقای پی: ولی تو جعبهی صداهای من که فقط دو تا است. پس بقیهاشون کجا بودن.
صاد: ایناهاش. اینجاست. روی کامپیوتر استودیو توی این جعبه هه بذار کلیک کنم روش.
{صدای کلیک}
آقای پی: اینکه روش نوشته ستوان ویزبی و سیارهی کلمپه.
صاد: اوه اوه اشتباه کردم دوباره. آخه نیست این هفته قسمت جدید پادکست سیارهی کلمپه منتشر شده کار منم زیاد شده اسمها رو قاطی پاتی نوشتم. بذار درستش کنم با جعبهی صداهای ستوان ویزبی قاطی نشه.
{صدای کیبورد}
آقای پی: ای بابا صاد تو باز قاطی پاتی کردی اینا رو. وای چقدر صدا اومده برای من!! پس یعنی هیچکس برای ویزبی صدا نفرستاده؟ اینا همهاش برای منه؟
صاد: نه بابا همهی بچهها عاشق پادکستهای سیارهی کلمپه و ماجراهای ستوان ویزبی و تو شدن. نگاه کن این یکی، جعبهی صداهای بچهها برای ویزبیه.
آقای پی: وااو چقدر صدا. حق داشتی قاطی پاتی کنی. راستی بچهها شما یادتون نره برید پادکست سیارهی کلمپه رو گوش بدین. توی این قسمت جدید من و ستوان ویزبی رفتیم کمک کردیم جشن کلمپیچ در کلمپه برگزار بشه. البته کلمپکها یه ذره حالشون بد شد ولی آخرش…
صاد: ا آخرش رو لو نده دیگه. بچهها میرن خودشون گوش میدن. بچهها از هرجایی که پادکست گوش میدین یعنی کست باکس اپل پادکست یا اسپاتیفای سرچ کنین سیارهی کلمپه. اگر هم دوست دارین میتونین برین از توی سایت ما گوش بدین. داروگ کیدز دات کام داروگ هم با دبلیوه.
آقای پی: خب حالا من الآن چی کار کنم.
صاد: تو بیا صداهای بچهها رو پخش کن بعد بهت میگم که چی کار کنی. بیا زودباش تا دیر نشده. منم اینجا هستم یه ذره استودیو رو مرتب کنم تا تو پادکست برای بچهها درست میکنی.
آقای پی: باشه این هم اولین صدا.
مهتا: سلام آقای پی من مهتا هستم از شیراز سوالی که پرسیدین این بوده که آرش کمانگیر یه قهرمان بوده که وقتی توران میخواسته حمله کنه به ایران پادشاه توران گفته که باید بری روی کوه دماوند و تیر بندازی و آرش میره روی کوه دماوند و هرچی جون داره میذاره روی تیرش و خودش میمیره و تیرش میره نزدیک رودخونه.
آقای پی: سلام مهتا ممنون که جوابم رو دادی ولی آخرش چی میشه؟ تیرش میفته تو رودخونه؟ خب بعد توران کجاست؟ بذار صدا بعدی رو بشنویم شاید فهمیدیم.
کیان: سلام آقای پی من کیان آرین کیا هستم از تهران آرش کمانگیر بزرگترین تیرانداز بوده در اسطورههای ایران. کشفی که کردم اینه که توی تهران در شهرک مرزداران یه میدون هست به اسم آرش کمانگیر.
آقای پی: سلام کیان. پس آرش تیر انداز بوده. آهان حتما اون رودخونه هه که مهتا گفت توی مرزدارانه. فهمیدم. پس مرزداران همون مرز توران و ایرانه. ممنون کیان. خب بریم صدا بعدی
سلام آقای پی من فراز هستم از ایران. آرش کمانگیر دوست منه توی وان شوخی کردم آرش کمانگیر مهمترین تیرانداز ایرانه. آرش کمانگیر برای اینکه مرز و ایران و توران رو معلوم کنه رفته بالای بلندترین کوه اورسته چیه مهم نیست حالا یه تیر انداخته که مرز ایران و توران رو مشخص کنه. خدافظ.
آقای پی: ا سلام فراز خوبی.ها ها. حتما یه دوستی به اسم آرش داری هه هه هه. ولی من آخر نفهمیدم آرش کمانگیر رفته روی کوه اورست یا دماوند. بعد از اورست تیر انداخته تو مرزداران وسط رودخونه؟ من که نفهمیدم. شاید از صدای امید بفهمم.
امید:سلام آقای پی من اسمم امیده از ونکوور آرش کمانگیر یه آدم افسانهای بوده که موقع جنگ ایران و توران رفته بالای یه کوه و یه تیر پرتاب کرده که مرز ایران و توران رو مشخص کنه بعد همهی جونش رو گذاشت توی تیر بعد ولش کرد و پرواز کرد و پرواز کرد و رسید به یه درخت کنار یه رودخونه و بعد جونش رو از دست داد. خدافظ.
آقای پی: ممنون امید. آهان آهان فهمیدم پس تیر خورده به یه درخت کنار رودخونه. من فکر کردم تیرش افتاده تو آب، آب تیرش رو برده. پس اطلاعات ما تا الآن اینه. آرش که یه تیرانداز بوده رفته بالای کوه دماوند یا اورست هنوز معلوم نیست. یه تیر انداخته که خورده به یه درختی کنار یه رودخونهای توی مرزداران در تهران.
آوین خزاعی: سلام آقای پی من آوین خزاعی هستم از نوشهر آرش کمانگیر یه کمانی داره که از مرز ایران و کوههای ایران هم گذشته. داستانش رو میتونم براتون تعریف کنم اونقدر جنگشون طول کشید که دو طرف خیلی خسته شدن دو طرف تصمیم گرفتن صلح کنند. میخواستند مرز مشخص کنند اون هم همهی جونش رو داد که و تیر رو پرت کرد برای همین گفتم تیرش خیلی خیلی رفت. این بود داستانش خدا حافظ.
آقای پی: به به. ممنون آوین که قصهاش رو گفتی. پس اینجور آرش کمانگیر باعث شده جنگ ایران وتوران تموم بشه. البته من فکر کنم اون کوهی که رفته روش کوه اورست بوده. اینجوری که تو گفتی آرش رفته روی کوه اورست از اونجا تیر انداخته اومده از کوههای ایران هم گذشته رسیده به مرزداران و مرز مشخص شده. فقط الآن یعنی اون طرف مرزداران میشه توران؟
یارا: سلام آقای پی من یارا هستم از کرمان آرش کمانگیر یکی از قهرمانانه که مرز ایران و توران رو مشخص کرده.
آقای پی: ممنون یارا بله تا اینجای داستان رو منم میدونستم. ممنون که گفتی دوباره.
سامیار: سلام من سامیارم از شهر تهران میخواستم هم یه سوال بفرستم هم جواب سوالتون رو بدم. سوالتون خیلی آسونه. آرش کمانگیر من فقط یه نوعش رو می شناسم که حد اقل یه شخصیت داستانیه من فقط این اسمش رو شنیدم اون هم اسمش هم اینه که آرش. همین ممنون.
آقای پی: سلام سامیار. آرش کمانگیر چندتا داریم؟ یکیشون شخصیت داستانیه؟ وای همه چی پیچیدهتر شد که.
رادمهر: سلام آقای پی من رادمهر هستم از شهر تهران آرش کمانگیر یکی از بزرگترین تیراندازهای قصههای ایرانی بوده.
آقای پی: سلام رادمهر. ممنونم که جوابم رو دادی. حالا بریم صدای بعدی رو گوش بدیم. آهان از علی کاشونیه. این دیگه حتما کامل قصهی آرش رو میگه:
علی:ٖ پس آرش کمان رو به البرز برد
همه جان و تن را به یزدان سپرد
تو گفتی که جانش بدان تیر بود
دو دستش به دست تقدیر بود
به آخر توانش کمان را کشید
تو گفتی که یزدان به تیرش دمید
سه روز پیاپی به پرواز بود
به فرغانه آن تیر آمد فرود
فراخ است از این تیر ایران زمین
به مازندرانی کنند آفرین
اگرچه زمانی گذشته دراز
هنوز است این خطه گردن فراز
هزار آرش است در این رهگذار
همه مردان روز خطر
خداوند بادا نگهدارشان
دلیران ایران و مازندران
آقای پی: دارام دام دارام دام دارام دام دارام. چه قشنگ بود. ممنون علی ولی متاسفانه ستوان ویزبی نیست که برای من معنی کنه. من فقط از آهنگش لذت بردم.
مهرآفرین: سلام آقای پی خوبی من مهرآفرین هستم از تهران من جواب شما رو میدونم آرش کمانگیر یه قهرمان ایرانی بوده که تونسته مرز ایران و توران رو مشخص کنه. مرسی از پادکستهای خوبتون. دستتون درد نکنه. خدافظ.
آقای پی: ممنونم مهرآفرین چه جواب خوبی دادی. بله مرز ایران وتوران تو محلهی مرزداران تهرانه.
حسان: آرش کمانگیر هرجا تیر میانداخته همونجا مرز ایران میشده من حسانم چهارساله.
آقای پی: ممنونم حسان که جوابم رو دادی. جوابت عالی بود.
غزل خلیلی: سلام آقای پی من غزل خلیلی هستم ۸ ساله از تهران آرش کمانگیر بزرگترین تیر انداز در اسطورههای ایرانی بوده که مرز ایران و توران رو مشخص کرده با تیراندازی از اون موقع بهش آرش کمانگیر گفتند چون کمانگیریش خیلی خوب بوده.
آقای پی: منم دوستت دارم غزل. ممنون که جوابم رو دادی. کاملا
سلام آقای پی من بهار محمدخانی هستم ۸ ساله از تهران میخواستم چندتا اطلاعاتم رو از آرش کمانگیر براتون بگم. آرش یه قهرمان اسطورهای بوده که تمام انرژی اش رو برای انداختن یه تیر گذاشته بود . اون این تیر رو انداخت تا مرز بین ایران و توران مشخص بشه آرش با تمام نیروی خودش تیر رو پرتاب کرد تیر نزدیک رود جیحون فرود آمد. اون بعد از این تیراندازی جون خودش رو از دست داد. دوستت دارم خدافظ.
آقای پی: سلام بهار ممنونم که جوابم رو دادی. وایسا وایسا گفتی رود جیحون؟ اونم تو تهرانه؟ آهای صاد صاد.
صاد: بله آقای پی.
آقای پی: تو محلههای تهران رو بلدی؟ ما اونجا جیحون داریم؟
صاد: بله من تهران رو بلدم. بله اونجا جیحون داریم نزدیک میدون آزادیه. چطور؟
آقای پی: هیچی هیچی حالا بهت میگم. الان میخوام صدای رایان رو پخش کنم.
صاد: باشه باشه.
رایان: سلام آقای پی من رایان تلیکانی هستم از تهران آرش کمانگیر یکی از شخصیتهای شاهنامه است که مرز ایران و توران را نشان داد.
آقاپی: سلام رایان. بله بچههای دیگه هم گفتن. تا اینجا من فهمیدم که آرش کمانگیر رفته روی کوه اورست بعد یه تیر انداخته که مرز ایران و توران رو مشخص کنه. بعد این تیر اومده نزدیک یه رودخونه توی مرزداران یا شاید هم محلهی جیحون تهران خورده به درختی و الآن مرز ایران و توران اونجاست.
سلا آقای پی من خاتون هستم ۷ ساله از تهران. آرش کمانگیر کسی بود که به ایران کمک کرد. یعنی یه پادشاهی بود یعنی یه جنگی بود بین ایران و توران و نمیتونستند تصمیم بگیره که مرزشون کجا باشه. نمیتونستند اختلافشون رو بدونن از کجا کشورشونه. برای همین یکیشون تصمیم گرفت که بره بالای کوه تیر بندازه هرجایی که تیر افتاد مرز ایران و تورانه. ولی تیر خیلی کوتاه پرتاب شد و کشور ایران خیلی کوتاه شد. آرش کمانگیر اومد به شهر و دید این اتفاق افتاده. گفت من میرم بالا کوه و دوباره تیر میاندازم. اون تیر رو انداخت و خودش مرد ولی تیر تا اونجایی رفت و بزرگ شد که الآن ایران اینقدریه. خیلی دوستت دارم.
آقای پی: سلام خاتون ممنونم منم دوستت دارم. آهان یعنی اول یکی دیگه رفته بوده بعد آرش رفته بوده؟ بعد اولیه که تیر انداخته بوده کوتاه شده بعد آرش رفته یه تیر بلند انداخته؟. ممممم آهان شاید اولیه انداخته خورده به مرزداران دومیه که تیر انداخته خورده به جیحون. برای همین دوتا جا رو گفتن بچهها.
موژان: سلام آقای پی من موژان هستم از متل قو ۶ سالمه آرش کمانگیر بزرگترین کمانگیر ایران بود و تو جنگ توران و ایران انتخاب شد که مرز توران و ایران رو مشخص کنه. بهش یه کمان خیلی بلند دادن و رفت بالای کوه دماوند تا مرز توران و ایران رو مشخص کنه. بعد همهی جونش رو به تیرش داد و تیر رو پرت کرد و بعد مرز ایران و توران شد رود بلخ. خدافظ آقای پی.
آقای پی: به سلام موژان دوست قدیمی داروگ. ممنونم که جوابم رو دادی. آهان تو میگی اورست نبوده دماوند بوده. باشه ولی بلخ نبودهها یا مرزداران بوده یا جیحون. آهای صاد ما تو تهران محلهی بلخ داریم؟
صاد: من تا حالا اسم محلهی بلخ نشنیدم چطور؟
آقای پی: میگم بهت حالا. آهان یه فکری بذار بزنم تو گوگل مپ ببینم بلخ داریم تو تهران.
{صدای کلیک}
آقای پی: آهان ا انگار محله نیست یه کوچه است. کوچه بلخ داریم تو خیابون وصال. من که حسابی گیج شده. آهان هما الآن دقیق قصه رو تعریف میکنه.
هما لایق: سلام آقای پی بین ایران و توران سالها جنگ بود بنابر این تصمیم گرفتن صلح کنند. بنابر این آرش کمانگیر رو آماده کنند چون اون بهترین کمانگیر ایران بود. بعدش یه روزی ماه تیرگان تصمیم گرفت که تیر را پرت کنه. رفت بالای کوه دماوند و تیر را پرتاب کرد برای همین جانش فدای ایران شد. بعدش تیرش چند روز توی هوای بود. بعد تیرش رفت خورد به درخت گردو. درخت گردو کنار رود جیحون بود. ما برای همین ایرانیا این روز رو جشن میگیریم. خداحافظ.
آقای پی: ممنونم هما که جوابم رو دادی. ولی من هنوز گیر جیحون و مرزداران و بلخم. حالا تو میگی درخت گردو بوده. درخت گردو مگه داریم تو تهران. آها صاد تو تهران درخت گردو هست؟
صاد: چمدونم شاید باشه.
آقای پی: توی محلهی جیحونه یا محلهی مرزداران یا تو کوچهی بلخ؟
صاد: وا آقای پی چی میگی من از کجا بدونم. اصلا بذار خودم بیام ببینم چی کار داری میکنی.
آقای پی: بیا بیا. وایسا صدای هلیا رو هم بشنویم بعد بهت میگم جریان چیه؟
هلیا: سلام اقای پی من هلیا هستم از پارسیان. قبلا ایران و توران جنگ داشتند خواستن مرز بین دو کشور را مشخص کنند آرش رفت بالای کوه دماوند و تیر را پرتاب کرد اون اونقدر تیر رو محکم پرتاب کرد که دو سه روز پرواز کرد و در کنار رود جیحون فرود آمد ولی خود آرش از خستگی جان داد. این بود داستان آرش. خدافظ.
صاد: آفرین هلیا درست گفتی. به به. خب آقای پی قصهی آرش کمانگیر رو یاد گرفتی؟
آقای پی: بله. الآن کامل کامل بلدم. البته یه چندتا سوال دارم ولی تقریبا دستم اومده قصه چیه؟
صاد: خب یه بار تعریف کن ببینم چی بلدی؟
آقای پی: یه جنگی بوده بین ایران و توران یا شایدم بین شاههاشون. بعد خسته میشن میگن چه کاریه بجنگیم بیاین صلح کنی. قرار میذارن مرز رو مشخص کنند.
صاد: آفرین آفرین بله.
آقای پی: ادامه داره. بعد تصمیم میگیرن که یکی رو بفرستن تیر بندازه و ببین چقدر این تیره میره تا هرجا رفت مرز ایران و توران اونجاست. اول یکی میره تیر اندازه میخوره تو مرزداران؟
صاد: چی؟ مرزداران چیه؟
آقای پی: وایسا هنوز تموم نشده. بعد آرش میره بالای کوه اورست.
صاد: چی؟ اورست؟ چرا کوه اورست.
آقای پی: شایدم دماوند ولی من فکر کنم رفته اورست آخه اورست از همهی کوهها بلندتره.
صاد: ولی آخه…
آقای پی: بذار تا آخرش بگم. بعد از بالای کوه اورست یه تیر میاندازه میخوره توی یه درخت گردو. این درخت گردوه توی محلهی جیحون بوده. البته موژان فکر میکنه تو کوچه بلخ بوده ولی ممکن هم هست تو مرزداران باشه. به هر حال یه جایی توی تهران میخوره زمین و الان از مرزداران به اونور تورانه از مرزداران به اینور ایرانه. اینها هم همه توی شاهنامهی آقای فردوسی اومده. دیدی بلد شدم قصهی آرش کمانگیر رو؟
صاد: آقای پی آقای پی. مرزداران چیه اورست چیه محلهی جیحون چیه. اورست که اصلا تو ایران نیست برای چی پهلوان ایران پاشه بره بالای کوه اورست؟ بعد هم اصلا داستان آرش کمانگیر توی شاهنامهی فردوسی نیست که.
آقای پی: چی توی شاهنامه نیست. پس کجاست.
صاد: نخیر داستان آرش کمانگیر با اینکه از داستانهای اسطورهای ایرانیه ولی توی شاهنامه نیست بلکه توی متنهای قدیمی ایرانی مثل اوستا اومده.
آقای پی: ولی به هر حال اورست بلندتره
صاد: ولی دورتر هم هست. نه اصلا چه ربطی داره؟ منم گیج کردی. آرش میره بالا کوه دماوند از اونجا تیر میاندازه به سمت توران تیر سه روز روی هوا بوده تا به یک درختی نزدیک رودخانهی جیحون میخوره و اونجا میشه مرز ایران و توران. رودخونهی جیحون الآن هم هست بهش میگن آمودریا که مرز شمالی کشورهای افغانستان و تاجیکستانه. اون موقع اونجاها هم جزوی از ایران بوده.
آقای پی: وووووهو. یعنی از دماوند تیر انداخته تیر ۳ روز رو هوا بوده تا رسیده به اونجا. بذار تو گوگل مپ بزنم ببینم فاصلهشون چقدره.
{صدای کلیک}
آقای پی: اوه ۱۵۰۰ کیلومتره. چه زوری داشته آرش کمانگیر.
صاد: بله قهرمان ایران بوده. البته اینها اسطوره هستند.
آقای پی: خب حالا وقت سوال یهوییه. وقتی زبون دراز آقای پی میره به سمت….
صاد: وایسا وایسا. الان که دیگه وقت نمیشه سوال یهویی جواب بدی.
آقای پی: پس چی کار کنیم.
صاد: من میگم بیا یه سوال یهویی از جعبهی سوالهای یهویی بردار پخش کن که بچهها برای قسمت بعد جوابت رو بدن.
آقای پی: آهان. چه فکر بکری کردی صاد. پس وقتی زبون دراز آقای پی میره به سمت جعبهی سوالهای یهویی یعنی اینکه. هوپسی دوپسی جواب آماده نیست. هی هی هی
{افکت زبون}
رایان: چرا نهنگها از دهنشون آب رو نمیریزن از فوارهشون میریزن.
آقای پی: ووهوو چه سوال باحالی. بچهها تا قسمت بعد لطفا جواب سوال یهویی رایان رو پیدا کنین و برایم ن بفرستین. برین به سایت داروگ یعنی داروگ کیدز دات کام و از اونجا صداهاتون رو ضبط کنید و برای من بفرستید. داروگ هم با دبلیوه. صاد خدافظی کن.
صاد: خدافظ بچهها.
آقای پی: بچهها یهویی خدافظ.