آقای پی: سلام من آقای پیام و اینجا استودیو چی؟کجا؟چرا؟ است. به پادکست سوالهای یهویی خوش اومدین؟
{موسیقی}
بچهها دستتون درد نکنه. از قسمت قبل کلی صدا برام اومده. یک عالمه شعرهای قشنگ و جورواجور که توش شیشه داره. امروز قراره همهشون رو با هم بشنویم. ولی اول باید بریم و یه کار دیگه بکنیم. دیگه همهتون میدونین که چه کاری منظور منه. آره آره آره. وقتی زبون دراز آقای پی میره به سمت جعبهی سوالهای یهویی یعنی هوپسی دوپسی جواب آماده است.
نیلی و آوا:سلام من نیلی ام از آمل منم آواام از آمل. چرا بادکنک هلیومی توی هوا معلقه. ما همون نیلی و آوا هستیم با هم هممدرسهای هستیم شما درست گفتین.
{موسیقی}
آقای پی: وووووهوووو چه باحال پس درست گفته بودم. نیلی و آوا با هم دوست و هم مدرسهای هستن. بچهها شما چی شما تا حالا صدای دوستها و هممدرسهایهاتون رو توی پادکست شنیدین؟ اگه نشنیدین خب شاید هنوز پادکست من رو نمیشناسن. پادکست سوالهای یهویی رو بهشون معرفی کنین. شاید اونها هم سوال یهویی داشتن. خب حالا بریم ببینیم جواب سوال امروز چیه؟ ولی راستش بچهها من درست نفهمیدم سوال چی بود. بذارین یه بار دیگه اون تیکهی سوال رو پخش کنم.
نیلی و آوا: چرا بادکنک هلیومی توی هوا معلقه؟
آقای پی: مقلق یعنی چی؟من باید بفهمم، مقلقل یعنی چی؟ آهان فهمیدم چطوره زنگ بزنم به دوست خوبم گروهبان ویزبی از گاردتکاوران ویژهی ملکه. من همیشه سوالهای فارسیمو از اون میپرسم.
{صدای شماره گرفتن}
آقای پی: الو الو گروهبان ویزبی! منم آقای پی. خوبی.
گروهبان: به به آقای پی دوست شکارچی خودم. چطوری؟
آقای پی: خوبم خوبم. مرسی. گروهبان یه سوالی داشتم.
گروهبان: بپرس بپرس. ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیبه.
آقای پی: هان؟ یعنی چی؟
گروهبان: هیچی هیچی. سوالت رو بپرس.
آقای پی: باشه. مقلقل یعنی چی؟
گروهبان: چی؟ مقلقل؟ مقلقل یعنی چی؟ یه ربطی به قل قل کردن داره. مثلا سماور که جوش مییاد قلقل میکنه.
آقای پی: نه آخه معنی نمیده. بادکنک هلیومی که قل قل نمیکنه. جوش نمییاد.
گروهبان: خب کل جمله رو بگو.
آقای پی: نیلی و آوا سوال فرستادن و گفتن که چرا بادکنک هلیومی توی هوا مقلقله.
گروهبان: مطمئنی نیلی و آوا همین رو گفتن. اصلا پخش کم دوباره ببینم.
آقای پی: بیا خودت گوش کن.
نیلی و آوا: چرا بادکنک هلیومی توی هوا معلقه؟
گروهبان: آقای پی نیلی و آوا میگن معلق نه مقلقل.
آقای پی: ا آره راست میگی. میگن معلق. خب حالا یعنی چی؟
گروهبان: معلق بودن چندتا معنی مختلف داره ولی اینجا منظور نیلی و آوا اینه که چرا بادکنک هلیومی روی هوا شناوره نمیافته زمین.
آقای پی:آهان. آهان. فهمیدم. ممنونم گروهبان خیلی کمک کردی. راستی الآن کجایی؟
گروهبان: پایین تو آشپزخونه.
آقای پی: میگم میشه بیای امروز کمک من.
گروهبان: کمک؟ چه کمکی؟ چی کار میخوای بکنی.
آقای پی: آخه بچهها کلی شعرهای جور و واجور فرستادن من معنی خیلیهاشون رو نمی دونم. تو هم که عاشق شعر و ضرب المثلی بیا کمک کن با هم شعرهای بچهها رو بخونیم.
گروهبان: آخجون باشه مییام. تا تو جواب نیلی و آوا رو بدی من خودم رو میرسونم. فعلا خدافظ.
آقای پی: منتظرتم خدافظ.
{صدای قطع کردن تلفن}
آقای پی: خب بچهها بیاین ببینیم چرا بادکنک هلیومی میره به سمت بالا. قبلا توی پادکست چی؟کجا؟چرا؟ یه قسمت دربارهی جاذبهی زمین دنا و رها صحبت کردن. اسم قسمتش این بود: وزن آسمون چقدره. همهی اجسام نسبت به همدیگه جاذبه دارند ولی جاذبهای که ما خیلی حسش میکنیم جاذبهی زمینه. چون زمین خیلی خیلی بزرگه همه چیزهای روی زمین رو به سمت خودش میکشه. پس چرا نمیتونه بادکنک هلیومی رو به سمت خودش بکشه؟ به خاطر نیروی شناوری. نیروی شناوری چیه؟ میدونین هر جسمی یه چگالیای داره. به تعداد مولکولهای یه جسم توی یه متر مکعب میگن چگالی آن جسم. حالا نیروی شناوری نیروییه که بین چیزهای شناوره. مثل هوا و گاز هلیوم که توی بادکنکه. هوای دور زمین از نیتروژن و اکسیژن و چیزهای دیگه است که چگالیشون از گاز هلیوم بیشتره. برای همین این گازها بادکنک هلیومی رو فشار میدن به سمت بالا. همیشه توی یک ستون از چیزهای شناور پایین پایین ستون فشار بیشتره و چگالی بیشتره و بالای ستون فشار کمتره و چگالی کمتره. کلا وقتی دوتا چیز شناور باشن اون چیزی که چگالیش بیشتره به اون چیزی که چگالیش کمتره فشار میاره به سمت بالا. این هم فقط توی هوا نیست. هر جای شناوری همینطوره. مثلا توی دریا. اگه شما یه چیزی که چگالیاش از آب بیشتر باشه رو بندازین توی آب میره پایین. اما اگه چگالیش کمتر باشه هرچقدر هم که به زور ببرینش زیر آب وقتی ولش کنین زودی میاد روی آب.
{صدای در زدن}
آقای پی: فکر کنم گروهبان ویزبیه. بفرمایید در بازه.
گروهبان: سلام آقای پی من اومدم هنوز شعرها رو پخش نکردی که نه؟
آقای پی: نه نه. الآن میخواستم پخش کنم.
گروهبان: آفرین آفرین پخش کن بشنویم.
تیدا: سلام آقای پی میخوام شعری بخونم که توش شیشه داشته باشه. شیشهی پنجره را باران شست از دل تنگ من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست.
گروهبان: بهبه خب…
آقای پی: وایسا وایسا این یکی رو هم گوش کنیم بعد بگو.
غزل خلیلی: سلام آقای پی من غزل خلیلی هستم شیشهی پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شد. خدانگهدار.
گروهبان: آهان چون شعر غزل و تیدا یکی بود گفتی با هم گوش بدیم.
آقای پی: شعرش خیلی قشنگ بودا ولی مگه شعرهای فارسی اینجوری نبود که آهنگش مثل هم باشه. مثلا دینگیلی دینگیلی دین دینگیلی دینگیلی دین. ولی این یه جور دیگه بود.
گروهبان: بله شعر فارسی از قدیم وزن داشت قافیه داشت. اینی هم که تو گفتی بهش میگن عروض. ولی این شعری که تیدا خوند شعر نوه. بعضی شاعرا بدون وزن و قافیه شعر میگن. این جور شعر گفتن از نیما شروع شده.
آقای پی: آهان همون که شعر داروگ رو هم گفته. قاصد روزان ابری داروگ کی می رسد باران. فهمیدم.
سلام آقای پی من رایان تلیکانی هستم شیشه پاک و روشنه دل ما هم مثل اونه. تمام خدافظ.
آقای پی: به به چه شعر قشنگی ممنونم رایان.
گروهبان: آره خیلی خوب بود حالا بعدی رو پخش کن.
علی حسن زاده: درخشان شیشهای خواهم می رخشان در او پیدا/چو زیبا پیکری از پای تا سر جان درو پیدا. سلام به همه اهالی داروگ مای نیم ایز علی حسن زاده رفیق کاشونیدونشعری که خوندم برای محتشم کاشانی بود.
گروهبان: به به. به به. کیف کردم. خیلی شعر قشنگی بود علی. دستت درد نکنه.
آقایی پی: خب حالا معنی شعرش چیه؟
گروهبان: ببین این خیلی سخت بود درست نفهمیدم ولی فکر کنم این آقای محتشم یه شیشهی خیلی باحال لازم داشته که همه چی توش معلوم باشه. حالا برای چی چی میخواسته من نمیدونم. بعدی رو پخش کن.
نگار:سلام من نگار هستم میخوام شعر شیشه رو بخونم. بارون مییاد جر و جر و جر روشیشهها و پشت در بارون میاد دام و دام و دام رو خونهها و پشت بام. خدافظ.
آقای پی: آفرین نگار خیلی قشنگ بود.
گروهبان: این شعر نگار من رو یاد یه شعر دیگه انداخت. ملکه برای ما وقتی بچه زنبور بودیم میخوند.
آقای پی: چی بود؟
گروهبان: بارون مییاد جر جر پشت خونهی هاجر – هاجر عروسی داره دمب خروسی داره.
آقای پی: ها ها ها. چه بامزه. خب بریم بعدی رو بشنویم.
من فرهامم از ایران: من میخوام یه شعر بخونم درباره گله. من یه گلم من یه گلم نگام بکن چه خوشگلم ; اول که گل نبودم فقط یه دونه بودم ; یه بچه نازنین منو گذاشت تو زمین بارون اومد آبم داد خورشید اومد نور.
آقای پی: آفرین فرهام خیلی شعر قشنگی خوندی.
گروهبان: حتما گل فرهام پشت شیشهی پنجرهشون بوده. هاهاها..
پارسا: من پارسا از قم هستم گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.
آقای پی: خب گروهبان این یعنی چی؟
گروهبان: خب نگاه کن سنگ اگه بخوره به شیشه چی میشه؟
آقای پی: میشکنه.
گروهبان: بله خیلی هم خطرناکه ممکنه تیکههای شیشه بخوره به دست و پامون خون بیاد. حالا پارسا میگه من یه کسی رو دارم که خیلی مواظبمه حتی یه کاری میکنه که اگه شیشه داشته باشم هیچ سنگی نتونه بشکندش.
آقای پی: آهان. فهمیدم. خب بریم بعدی رو گوش بدیم.
پرهام: شیشه ها شیشهها شیشهها ها هاها. این هم شعر من بود دربارهی شیشهها.
گروهبان: به به چه قدر هنرمند. البته هنر آواز منظورم بود.
آقای پی: آره واقعا صداش قشنگ بود.
سلام آقای پی من محمدحسین رمضانی هستم دوست قدیمی شمام. شی شی شیشه شکست شی شی شیشه شکست. شی شی شیشه شکست.
گروهبان: شی شی شیشه شکست شی شی شیشه شکست.
آقای پی: کو کجا شکست؟ شیشه نشکسته که.
گروهبان: همینطوری مثلنکی. بعدی رو پخش کن بابا.
سلام من هلیا هستم از پارسیان. دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است/ شیشهی بشکسته را پیوند کردن مشکل است.
آقای پی: این شعره معنیش چی میشه؟
گروهبان: آخ آخ آخ. ممنون هلیا که برامون شعر فرستادی. آقای پی این شعره یعنی اینکه مراقب باش یه وقت دل کسی نشکنی اذیت نکنی کسی رو. دل دوستامون مثل شیشه میمونه اگه اذیتشون کنیم ممکنه دلشون بشکنه. حالا یه شیشه که شکسته هزارتیکه شده رو مگه میشه چسبوند به هم؟
آقای پی: نه خیلی سخته.
گروهبان: پس مراقب باش دل کسی رو هم نشکونی. بعدی رو پخش کن.
آرتان:سلام آقای پی من آرتان هستم. من همگی چو شیشهام شیشهگریست پیشهام. آه که شیشهٔ دلم از حجری چه میشود. غزل ۵۶۱ مولانا.
آقای پی: مولانا کی بوده گروهبان؟
گروهبان: آخ آخ چه شعر قشنگی. مولانا یه شاعر بزرگه که خیلی سال پیش زندگی میکرده. توی این شعره هم گفته که من مثل شیشهام اصلا کارم شیشهساختنه. دلم هم مثل شیشه است مراقب باشم که سنگ نخوره به شیشهی دلم.
آقای پی: به به. چه قشنگ. بریم بعدی رو بشنویم.
سلام من ماتیار فاتحی هستم میخواستم بگم که شعرتون رو آماده کردم شیشهی طلسم دیو شیشه آذر شیشه بیجان چرا فرار کرد. این شعر رو الآن خودم ساختم.
آقای پی: آفرین آفرین ماتیار. چه شعر قشنگی.
گروهبان: به به. ماتیار شاعر بزرگ از تهران . خیلی عالی بود ماتیار.
سلام آقای پی من سروینم تاپ تاپ قدیم شیشه پر پنیر دست کی بالا من.
آقای پی: هان؟ این شعره یعنی چی گروهبان. شیشه پر پنیر؟!
گروهبان: این شعر رو موقع بازی تاپ تاپ خمیر باید بخونیم.
آقای پی: تاپ تاپ خمیر چطوریه؟
گروهبان: باید چندتا بشیم. یه نفر وسط باشه سرش رو بذاری روی زمین. بقیه دستاشون رو بذارن پشت کمرش. بعد با هم بخونن تاپ تاپ خمیر شیشه پر پنیر دست کی بالا دست کی پایین. بعد اون که وسطه و نمیبینیه حدس بزنه کی دستش رو گذاشته پایین کی نذاشته.
آقای پی: چه باحال یادت باشه بعدا یه بار با دنا و رها بازی کنیم. حالا بریم بعدی رو گوش کنیم.
سلام آقای پی من باران درگاهی هستم از کرج اول از همه بگم که این شعر خیلی ربطی به شیشه نداره ولی توش شیشه هم داره. جوابت اینه: شیشه نزدیکتر از سنگ ندارد خویشی / اما هر شکستی به هر کس برسد از خویش است.
گروهبان: به به. خیلی زیبا بود خیلی قشنگ بود.
آقای پی یواشکی: معنیش چی میشه گروهبان.
گروهبان یواشکی: منم هنوز درسم به اینجا نرسیده بذار بعدا میرم تحقیق میکنم بهت میگم. به به. خب شعر بعدی رو بذار آقای پی.
عرفان صفری: من اینو از شعر حافظ در آوردم. که ای صوفی شراب آنگه شود صاف که در شیشه برآرد اربعینی
گروهبان: به به. حافظ هم از شاعران بزرگ ایرانه. شیرازی بوده. خیلی شعرهاش قشنگه ایرانیها شب یلدا یا موقع سال تحویل شعرهاش رو میخونند.
آقای پی: صوفی یعنی چی؟
گروهبان: هان؟ صوفی؟! مممممم یعنی آدمی که توی صف وایساده.
آقای پی: مطمئنی؟
گروهبان: بله بله. آقای حافظ داره میگه ای آدمی که توی صف وایسادی. آرد بیار بعین بعین.
آقای پی: چی؟ بعین بعین یعنی چی؟
گروهبان: بعین بعین یعنی بشین بشین بچهجان. اینقدر ورجه وورجه نکن.
{صدای کیبورد}
آقای پی: نخیر گروهبان من الان سرچ کردم. این که میگی غلطه. صوفی ربطی به صف نداره که. صوفی یعنی آدمی که سعی میکنه خیلی به دنیا فکر نکنه و آدم طمعکاری نباشه و اینا.
گروهبان: حالا هرچی.
آقای پی: بچهها اگه معنی این شعر رو خواستین از بزرگترهاتون بپرسین. منم بعدا میخوام از صاد بپرسم.
گروهبان: بهه. صاد خودش شعراشو مییاره من براش معنی کنم. حالا ول کن بریم شعر بعدی.
آقای پی: باشه باشه.
سپهر سازوار: من سپهر سازوار ام از تهران میخوام شعر شیشه رو بخونم. و نگه داشتهاند دل چون سنگ تو را در دل چون شیشهی ما
گروهبان: به به. به به. چقدر زیبا. چقدر لطیف.
آقای پی: خیلی قشنگ بود. منم فهمیدم معنیش رو. یعنی دلش تو دل این بوده. سنگ و شیشه.
گروهبان: بله بله اهم اهم. همینه دقیقا. میگم آقای پی چندتا دیگه مونده؟
آقای پی: دوتا چطور مگه. اتفاقا هر دوتاشون یه شعر رو خوندن. بذار پشت سر هم پخش کنم.
سلام آقای پی من کیان هستم از تبریز شعری که شیشه داشته باشد. گر نگهدار من آن است که من می
من آوینا هستم از تهران میخواستم شعر شیشه رو بخونم گر نگهدار من آن است که من میدانم شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد.
گروهبان: ا ا ا این همین شعری نبود که الآن پارسا خوند.
آقای پی: آره همون بود. خیلی باحال بود. خب صداهای بچهها تموم شد حالا اگه گفتی الآن وقت چیه؟
گروهبان: وقت خدافظی.
آقای پی: نخیر وقت سوال یهویی منه.
گروهبان: نمیخواد سوال یهویی بپرسی بابا. الآن قبل عیده مردم کار دارن زندگی دارن. خونه تکونی هست کار هست. بچهها میخوان برن گردش تفریح خوش بگذرونند. چیه هی بیان سوالهای تو رو جواب بدن سوال داری از من بپرس.
آقای پی: آخه گروهبان.
گروهبان: بیا بریم بابا گشنهمونه. بچهها این پادکست سوالهای یهویی بود یهویی خدافظ.
آقای پی: باشه. یهویی خدافظ.