لوچیستان فصل سوم – چالش غار مورچه‌ها

{صدای آلارم}

ناداوان با صدای رباتی: یک درخواست کمک برای لولو.

لولو: صدای دانابات چرا اینجوری شده. چه می‌دونم شاید مریض شده.

ناداوان: یک درخواست کمک برای لولو

لولو: لوبت خفاش برای کمک حاضره.

{موسیقی}

لولو: من لوبت هستم. خفاش جهانگرد که عاشق کشف دنیاست. بچه‌ها سلام برای چالش امروز آماده‌اید؟

{موسیقی}

لولو: موجود مرموز، فرقی نمی‌کنه زیر زمین باشی یا بالا ابرها. با لوبین پیدات می‌کنم. اگه توی دریاها قایم شده باشی یا تو دل غارهای پیچ در پیچ با لوشنل راهو پیدا می‌کنم و می‌یام. منتظرم باش.

{موسیقی}

لولو: هی دانابات بگو ببینم درخواست کمک از کجاست؟

ناداوان: در خواست کمک از یه جای خیلی خیلی دور  پشت پشت ابرها توی دل یه غار تاریکه.

لولو: خب کجاست یعنی؟

ناداوان: نزدیک کوه‌های مازندرانه الآن آدرس رو به لوبین می‌فرستم سریع‌تر آماده‌ی پرواز شو.

لولو: باشه ولی دانابات امروز صدات عوض شده. حالت خوبه؟

ناداوان: بله من خوب خوبم. لوپرک هم آماده‌است. زودباش آویزون شو.

لولو: باشه الآن آویزون می‌شم.

ناداوان: لوپرک در حالت پرواز.

{شمارش معکوس}

لولو: پیش به سوی ناشناخته‌ها…..

{افکت پرواز لوشنل}

لولو: بچه‌ها من الآن بالای کوه‌های مازندران هستم. هی دانابات صدای من رو داری؟

ناداوان با صدای رباتی: بله بله صدات رو می‌شنوم.

لولو: خب بگو ببنیم اینجا چه خبره باید برم به کی کمک کنم؟

ناداوان: اونجا یه غار  کوچولو هست. باید بری اونجا و به مورچه‌های غار کمک کنی.  اون‌ها چند وقته بستنی نخوردن خیلی ناراحت هستن.

لولو: دانابات؟ مورچه‌ها چون بستنی نخوردن ناراحت شدن تقاضای کمک کردن؟ اصلا مگه مورچه بستنی می‌خوره؟

ناداوان: بله بله من خودم یه بار  داشتم بستنی می‌خوردم از دستم افتاد زمین مورچه‌ها جمع شدن خوردنش.

لولو: دانابات امروز هم صدات عجیب شده هم حرف‌هایی که می‌زنی عجیبه. تو چطور رباتی هستی که بستنی می‌خوره. من فکر کردم تو رو  فقط می‌زنن به شارژ.

ناداوان: نه نه نه. دنا و رها تازه من رو آپدیت کردن یه دهن برام گذاشتن که بتونم بستنی و شکلات بخورم. حالا می‌ری به کمک مورچه‌ها یا نه؟

لولو: آخه من بستنی از کجا بیارم بدم به مورچه‌ها بخورن.

ناداوان: من با تلفن سفارش دادم یه بسته‌ی ده‌تایی بستنی بیارن دم در غار. تو اون بستنی‌ها رو ببر داخل غار. مشکل مورچه‌ها اینه که بلد نیستن بسته‌بندی بستنی رو باز کنن. برو توی غار بستنی رو براشون باز کن بذار دم خونه‌شون.

لولو: باشه الآن می‌رم. لوشنل پیش به سوی در غار.

{صدای لوشنل}

لولو: خب من رسیدم وایسا رادار بزنم بستنی‌ها رو پیدا کنم.

{موسیقی رادار}

لولو: رادار چرخشی به چپ چپ به راست راست بستنی کجاست؟

{افکت رادار}

لولو: داده‌های رادار من می‌گه یه غار کوچولو اینجاست. جلوش هم یه جعبه است با ده تا بستنی قیفی. خب برم بستنی‌ها رو بردارم. آهان. ای وای یه مشکلی هست.

ناداوان: چی شده لوشنل و لوبین از سوراخ غار رد نمی‌شن؟

لولو: آره لوشنل و لوبین از سوراخ رد نمی‌شن. ولی تو از کجا می‌دونی؟

ناداوان: هیچی هیچی همینجوری حدس زدم.

لولو: وایسا من بر گردم می‌گم دنا و رها دوباره تو رو بررسی کنند شاید حالت خوب نیست.

ناداوان: آره آره حالم بده صدام هم برای همین عوض شده.

لولو: آهان فهمیدم. لوبین و لوشنل رو درمیارم. بدون اون‌ها می‌رم توی غار.

ناداوان: چه فکر بکری کردی. آفرین. اصلا مگه تو خفاش نیستی؟ خفاش‌ها که تو غارها زندگی می‌کنن.

لولو: بله. ما از غار‌های تاریک نمی‌ترسیم هیچ، خیلی هم اونجا بهمون خوش می‌گذره. فقط بذار میکروفون لوبین رو بردارم که  وقتی می‌رم تو غار بچه‌ها صدام رو بشنون.

ناداوان: باشه بردار. آفرین زود برو.

لولو: بال‌های خفاشی پیش به سوی سوراخ غار.

{صدای بال زدن}

لولو: آخجون چقدر اینجا تاریکه چشمم اذیت نمی‌شه. خب یه رادار بزنم ببینم مورچه‌ها کجا هستند؟

{آهنگ رادار}

لولو:رادار چرخشی به چپ چپ به راست راست عقب و جلو خونه‌ مورچه‌ها کجاست؟

{افکت رادار}

لولو: داده‌های رادار من می‌گه که ….. ام… چه عجیب اینجا روی رادار، من هیچ مورچه‌ای نمی‌بینم. پس مورچه‌ها کجا هستند؟

{صدای تق و توق و بسته شدن سوراخ غار}

لولو: هی دانابات صدام رو می‌شنوی.

ناداوان: دانابات کیه من ناداوانم. ها ها ها. بالاخره گولت زدم. آخجون آخجون نقشه‌ام عالی بود. اینجوری لوبین و لوشنلت رو بر می‌دارم برای خودم. تو هم بدون لوبین و لوشنل دیگه نمی‌تونی هی بری اینطرف و اون طرف دنا نقشه‌های من رو خراب کنی. هووررا.

لولو: چی؟ تو ناداوان بودی. الکی خودت رو جای دانابات جا زده بودی؟

ناداوان: بله من ناداوان بودم. یواشکی باتری دانابات رو در آوردم اون هم خاموش شد. بعد هم اداشو در آوردم و  تو هم گول خوردی و الآن گیر افتادی توی غار پدر پسرعموی پدر من.

لولو: یعنی الآن پدر پسرعموی پدر تو توی این غاره؟

ناداوان: نه بابا. اونجا الآن کسی زندگی نمی‌کنه. اون قدیم‌ندیم‌ها خیلی خیلی قدیم پدر پسرعموی من دیو سپید اینجا زندگی می‌کرد. بعد از اینکه رستم شکستش داد  دیگه هیچکس اینجا زندگی نمی‌کنه. ولی ما گاهی به یاد دیو سپید اینجا جمع می‌شیم و دور هم بشکن می‌زنیم می‌رقصیم.

لولو: یعنی شما اینجا به خاطر شکست دیو سپید جمع می‌شید شادی می‌کنید؟

ناداوان: نخیر به خاطر ناراحتی بشکن می‌زنیم و می‌رقصیم. می‌دونی که ما دیو‌ها همه چی‌مون برعکسه. برای همین به یاد پدر پسر عمو پدر نازنینم دیو سپید جمع می‌شیم بشکن می‌زنیم و می‌رقصیم. راستی حواست باشه دستت به سنگ معماساز  مرحوم دیو سپید نخوره.

لولو: سنگ معماساز چیه دیگه؟

ناداوان: دیو سپید هم مثل من عاشق درست کردن طلسم بود. اون هم برای طلسم‌هاش معماهای سخت می‌ذاشت. اون کلی وقت می‌ذاشت معماهای سخت سخت درست می‌کرد. بعضی‌هاش هنوز حل نشدن. اون برای ساختن معما از سنگ معماساز استفاده می‌کرد. سنگ معماساز رو به هر چی بزنی طلسم می‌شه و روش چندتا تا معما می‌یاد.

لولو: چه جالب. این سنگ سفیدی که روی دیوار گذاشتین همون سنگ معماسازه؟

ناداوان: آره آره خود خودشه. مراقب باش. خب من برم دیگه کاری نداری؟

ناداوان: وایسا وایسا. من یه پیشنهادی دارم. می‌گم حالا که اینجایی می‌خوای یه ذره به یاد پدر پسرعموی پدرت یعنی دیو سفید بزنی و برقصی؟

ناداوان: بد فکری نیست. اینجوری خیلی یاد پدر پسرعموی پدر نازنینم یعنی دیو سپید رو نگه می‌دارم.

لولو: آره بزن و برقص.

ناداوان با آواز: 

یه دیو داریم شاه نداره.

خال خالاشو ماه نداره.

دو تا شاخ طلا داره.

یه غار بی‌صفا داره.

به کس کسونش نمی‌دیم.

به رستم نشونش نمی‌دیم.

دیش دارا دیدام دام. دیش دارا دیدام دام.

 

آخیش بیا. هم خوندم هم رقصیم و قر دادم هم یاد دیو سپید رو زنده نگه‌داشتم. خسته شدم. دیگه باید برم.

لولو: خب خسته شدی یه چیزی بخور خستگیت در بره. من اینجا یه جعبه‌ی بزرگ بستنی دارم. اینجا هم که مورچه‌ای نیست بدم بخوره می‌خوای بدم تو بخوری؟

ناداوان: اهکی فکر کردی زرنگی؟ می‌خوای من در غار رو باز کنم تو بپری بیرون؟ من گول تو رو نمی‌خورم.

لولو: نه بابا. حیف این همه بستنی اینجا خراب می‌شه. تو یه ذره گوشه در رو اندازه همین جعبه باز کن من جعبه رو می‌اندازم بیرون بعد زودی ببند که من نتونم در برم.

ناداوان: قول می‌دی؟

لولو: قول می‌دم که از این سوراخ در نیام بیرون.

ناداوان: باشه باشه.

 آخ دهنم آب افتاد/ دلم به تاپ تاپ افتاد

آخ دهنم آب افتاد/ دلم به تاپ تاپ افتاد

{صدای تق و توق}

ناداوان: بدو بنداز بیرون جعبه رو.

لولو: بیا انداختم بیرون.

{صدای تق و توق}

ناداوان: آخجون الآن هم لوشنل و لوبین رو ازت گرفتم هم خودم بستنی دارم که بخورم. ولی بذار ببینم چرا جعبه بستنی ها باز نمی‌شه؟

لولو: آخ آخ آخ ببخشید یادم رفت بهت بگم. این جعبه رو من حواسم نبود زدم به سنگ معماساز. حالا برای هر بستنی باید یه معما حل کنی. معماها رو دونه دونه حل کن بستنی‌ها هم دونه دونه میفتن از جعبه بیرون.

ناداوان: ای بابا من که گفتم حواست باشه. اه. من معما حل کردن دوست ندارم.

لولو: نکنه بلد نیستی معما حل کنی؟ عجیبه که تو که این همه معما می‌سازی بلد نیستی معما حل کنی.

ناداوان: خیلی هم خوب بلدم الآن نشونت می‌دم. وایسا ببینم اولین معما چیه؟ آهان یه مسئله ریاضیه. نوشته دو دوتا. خب معلومه ۴ تا.

{صدای حل مسیله}

ناداوان: آخجون حل شد. اولین بستنی. هام هام هام. بستنی بخوریم. برم سراغ بعدی. …..

لولو زیر لبی: خب تا ناداوان سرگرم معماها شده من باید خودم رو نجات بدم. من خفاشم. من تو غار بزرگ شدم. خیلی از غارها چندتا در و سوراخ دارن. حتما این هم همینطوریه. تا ناداوان معماها رو حل نکرده راه خروج رو پیدا می‌کنم.

ناداوان: خب معمای بعدی نوشته چطوری ۴ تا فیل رو توی یه ماشین جا بدیم. هان بذار فکر کنم. همه‌اشون رو می‌ذاریم روی سقف ماشین با طناب می‌بندیم.

{صدای غلط بودن مسئله}

ناداوان: ای بابا این که اشتباه بود. آهان فهمیدم. می گیم یکی از فیل‌ها بشین جا راننده یکی بشینه جلو کنار راننده دوتا هم عقب بشینند.

{صدای حل مسیله}

ناداوان: آخجون بازم بستنی دومی رو هم بخورم.

{صدای خوردن}

لولو با صدای یواشی: رادار چرخشی به چپ چپ به راست راست در دیگه‌ی غار کجاست.

ناداوان: آخیش تموم شد. حالا برم معمای بعدی. نوشته فیل رو برعکس کنیم چی می‌شه؟ خب معلومه دیگه ۴ تا پاهاش هوا می‌شه. ها ها ها

{صدای غلط بودن مسئله}

ناداوان: این که غلط بود. بذار فکر کنم فکر کنم.

لولو با صدای یواش: آهان رادار من می‌گه  یه در دیگه‌ی این غار ده‌متر اونطرف‌تره. بال‌های خفاشی به سمت اون یکی در.

{صدای بال زدن}

ناداوان: خب فیل رو برعکس کنیم آهان آهان فهمیدم فیل رو برعکس کنیم نافش معلوم می‌شه.

{صدای غلط بودن مسئله}

ناداوان: ای بابا این درست بودا. نگاه کن ناف فیل اگه زیر شکمش باشه وقتی فیل برعکس بشه نافش معلوم می‌شه.

{صدای غلط بودن مسئله}

لولو: آخیش اومدم بیرون. ناداوان هنوز متوجه نشده. باید یواشکی برم لوبین و لوشنلم رو بردارم

{صدای خش خش}

ناداوان: چقدر سخته این معما. فیل رو برعکس کنیم خرطومش می‌ره تو چشمش.

{صدای غلط بودن مسئله}

ناداوان: ای بابا من بستنی می‌خوام. ای جعبه بدجنس بستنی من رو بده.

لولو: خب باید مسیله رو حل کنی که بهت بستنی بده.

ناداوان: خودم می دونم. فقط نمی‌دونم جواب مسیله چی می‌شه. نوشته فیل رو بر عکس کنیم چی می‌شه؟

لولو: این که کار نداره می‌شه لیف یعنی همون چیزی که باهاش می‌ریم حموم خودمون رو تمیز می‌کنیم. منظورش کلمه‌ی فیل بود نه خود فیل.

{صدای حل مسیله}

ناداوان: ا درست گفتی. چرا به فکر خودم نرسید؟

لولو: برای اینکه تو حموم نمی‌ری که بدونی لیف چیه؟

ناداوان: آره هه هه هه. ولی عوضش الآن بستنی دارم.

لولو: منم لوبین و لوشنلم رو دارم.

ناداوان: چی؟ تو ؟ تو کی اومدی بیرون؟  مگه قول ندادی که نیای بیرون؟

لولو: نخیر من گفتم از اون سوراخ نمی‌یام بیرون. منم به قولم عمل کردم و رفتم از یه سوراخ دیگه اومدم بیرون. غار‌ها معمولا چندتا در دارن. منم وقتی تو حواست نبود رفتم از اون یکی در غار اومدم بیرون. و وقتی که تو سرگرم جعبه‌ی بستنی‌ها شدی لوبین و لوشنلم رو پس گرفتم.

ناداوان: ای خفاش بدجنس. این دفعه از دستم در رفتی. یادم باشه دیگه توی غار باهات قرار نذارم.

لولو: من دیگه گولت رو نمی‌خورم. الآن هم زودباش بریم باید تو رو تحویل پلیس بدم که دیگه جایی رو طلسم نکنی.

ناداوان: فکر کردی. نمی‌تونی من رو بگیری. من الآن غیب می‌شم. اجی مجی لاترجی.

{صدای غیب شدن}

لولو: باز در رفت. ولی به خیر گذشت‌ها. نزدیک بود دوباره گیر کنم. شانس آوردم غار یه در دیگه هم داشت. بچه‌ها من تا شارژم تموم نشده برگردم به استودیو. امیدوارم تا بر می‌گردم و لوشنل و لوبین رو می‌زنم به شارژ کسی به کمک من احتیاج پیدا نکنه. یادتون نره به سایت داروگ سر بزنید. داروگ کیدز دات کام. داروگ هم با دبلیوه. تا قسمت بعدی مراقب کشفاتون باشد.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا